English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 101 (6 milliseconds)
English Persian
privileged share سهم ممتاز
Other Matches
privileged مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
privileged مصون
privileged امتیاز دار
privileged دارای امتیاز
privileged ممتاز
privileged ممتازه
privileged دارای امتیاز یا حق ویژه
privileged instruction دستورالعمل ممتاز
privileged vessel ناو باارجحیت را
privileged vessel ناو راهدار
privileged shareholder سهامدار ممتازه
privileged mode حالت ممتاز
privileged creditor طلبکار ممتاز
privileged shares سهام ممتاز
privileged mode وجه ممتاز
privileged communication مدارک محرمانه
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
share IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share دایرکتوری
share [in] شرکت [سهم] [در]
What about my share? پس حق من چه شد ؟
share-out سهمبندیشده
to share out تقسیم کردن
to share out بخش کردن
share سهم
share دانگ
share شرکت داشتن در سهم بردن
share تقسیم کردن
share فرض
share قیچی کردن
share سهم بردن
share تسهیم کردن
share بخش کردن
share بهره قسمت
share بخش
share حصه
share توسط کاربران دیگر شبکه است
share سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share باس مورد استفاده
share برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
share پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share warrant گواهینامه سهام
share of inheritance سهم الارث
share list صورت بهای سهام شرکتها
share in cash سهم نقدی
share holding سرمایه گذاری در سهام
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
This is your share ( portion ) . این قسمت ( سهم) شماست
Please let me take a share in the expenses. اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
time-share استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
lion's share همهی چیزی
lion's share بزرگترین سهم
lion's share بخش عمده
wage share سهم مزد
undivided share حصه مشاع
lion's share تمام
share holder دارنده سهام صاحب سهام
share holder سهامدار
share cropper زارع سهم گیر
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
earnings per share درامد هر سهم
deferred share سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
deferred share سهام موجل
capital share سهم سرمایهای
bearer share سهم بی نام
appointed share حصه مفروز
appointed share سهم مفروز
apple share اپل شر
market share سهم بازار
non cash share سهم غیر نقدی
non registered share سهم بی نام
registered share سهم با نام
ordinary share سهام معمولی
share certificate گواهی مالکیت سهام
share cropper زارع
share cropper مستاجر
ordinary share سهام عادی
break in share prices کاهش قیمت سهام
to hold a share in a business در شرکتی سهمی داشتن
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
quota share treaty قرار سهمیه بندی
paid in cash share سهام نقدا" پرداخت شده
We didnt get a share (acut). به ما چیزی نرسید
One-hundred Share Index شاخصقیمتهایسهام
fixed share of an heir فرض در ارث
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
general meeting of share holders مجمع عمومی صاحبان سهام
Of this amount Europe's share is 20 percent. از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
share of stock [American English] سهم [اقتصاد]
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com