Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English
Persian
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Other Matches
i/o processor
پردازنده ورودی و خروجی
processor
پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
processor
ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
processor
پردازندهای که از حافظه جانبی استفاده میکند
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
processor
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
processor
برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
processor
پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
processor
عمل اورنده
processor
پردازنده
processor
تمام کننده
processor
تکمیل کننده
processor
عمل کننده
processor
پردازشگر
processor
پردازنده جانبی مخصوص
processor
استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
processor
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
processor
سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر
processor
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
processor
سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
processor
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
processor
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
processor
ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
processor
که طبق سرعت پردازنده و نه رسانه جانبی تنظیم شده است
processor
تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
processor
کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
language processor
زبان پرداز
macro processor
پردازشگرماکرو
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
data processor
پردازنده داده ها
data processor
داده پرداز
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
language processor
پردازشگر زبان
macro processor
درشت پردازشگر
food processor
اجزایمخلوطکن
satellite processor
پردازشگر پیرو
post processor
پس پردارنده
post processor
پس پرداز
peripheral processor
پردازشگر جنبی
parallel processor
پردازنده موازی
parallel processor
موازی پرداز
vector processor
پردازنده برداری
communications processor
پردازشگرارتباطات
communications processor
پردازنده مخابراتی
central processor
پردازنده مرکزی
centarl processor
unit processing central
attached processor
پردازنده الصاقی
central processor
پردازشگر مرکزی
word processor
کلمه پرداز
command processor
سیستم عامل فرمانی
array processor
پردازشگر ارایه
associative processor
پردازنده انجمنی
attached processor
ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
bit slice processor
پردازشگر قطعه بیتی
stand alone word processor
کلمه پرداز خودکفا
input output processor
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
front end processor
پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
bit slice processor
روش معماری ریزپردازنده ها
sound digitizing processor
گزارهصدایکامپیوتری
raster image processor
پردازشگر تصویر شبکهای
processor dtate word
کمله وضعیت پردازشگر
data communications processor
پردازنده ارتباطات داده ها
communicating word processor
پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
back end processor
پردازنده کمکی تک منظوره
dedicated word processor
کلمه پرداز اختصاصی
out bound
رهسپار دریا
out bound
عازم بیرون رفتن از بندر
being bound over
التزام
bound
مرز محدود
bound
سرحد
bound
خیز
bound
جست وخیز
bound
محدودکردن
bound
تعیین کردن
bound
: اماده رفتن
bound
عازم رفتن مهیا
bound
موجود
bound
مقید
bound
موفف کران
bound
خیز به خیز رفتن
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound
ملتزم شده
bound
موفف
bound
ملزم
bound
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound
هم مرز بودن مجاوربودن
bound
جهیدن
to be bound over
التزام دادن
to be bound over
ملتزم شدن
bound up
مجبور
bound up
مقید
bound up
جزء لایتجزی
to come at a bound
<idiom>
خیز برداشتن
bound to go
موفف به رفتن
bound over
ملتزم
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
bound
:حد
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
bound
مشرف بودن
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
wind bound
دچار باد مخالف
earth-bound
زمینی
earth-bound
خاکی
earth-bound
دنیوی
pot-bound
گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
homeward-bound
درراهخانه
duty-bound
حینانجام وفیفه
bound book
کتابپربرگ
earth-bound
عازم کرهی زمین
earth-bound
در خاک
upper bound
کران بالا
snow bound
بازمانده از زفتن بواسطه برف
spell bound
افسون شده
spell bound
طلسم کرده طلسم شده
rock bound
دشوار
rock bound
دیریاب
tape bound
با تنگنای نواری
rock bound
محاط بصخره
rock bound
سنگ بست
rock bound
خاره بست
stimulus bound
محرک- وابسته
storm bound
گرفتاریادچارطوفان
subscript bound
کران زیرنویس
snow bound
دچار برف
spell bound
فریفته
outward bound
بیرون رو
compute bound
محدودیت محاسباتی
iron bound
سفت
iron bound
سخت
iron bound
ناهموار
iron bound
دورتا دورخاره دار
iron bound
با اهن بسته
iam bound to do that
من موفف به انجام ان کارهستم
input bound
کران ورودی
input bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
ice bound
یخ بسته
ice bound
احاطه شده از یخ
hide bound
کوتاه فکر
hide bound
پوست بتن چسبیده
egg bound
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
compute bound
با تنگنای محاسباتی
compute bound
کران محاسباتی
compute bound
باتنگنای محاسباتی
it is bound to nappen
مقدراست اتفاق بیافتد
lower bound
کران پایین
muscle bound
دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
half bound
درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
hide bound
خشکیده متعصب
bound barrel
لوله تاب خورده
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
bound barrel
لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound charge
بار بسته
bound electron
الکترون بسته
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
bound in boards
با مقوا جلد شده
ocean bound
رهشپار دریا
ocean bound
عازم دریا یااقیانوس
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound
کران خروجی
out of bound play
به جریان انداختن بازی
muscle bound
سفت
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
I feel morally bound to …
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
dry bound macadam
ماکادام خشک لرزشی
culture bound tests
ازمونهای فرهنگ- بسته
internal bound block
قرقره مغز فلز
cement bound macadam
ماکادام ملاتی
input output bound
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
cement bound macadam
ماکادام سیمانی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
greatest lower bound
[glb, GLB]
بزرگترین کران بالا
[ریاضی]
math. least upper bound
[lub, LUB]
سوپریمم
[ریاضی]
least upper bound
[lub, LUB]
کوچک ترین کران بالا
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com