Dictiornary-Farsi | profit and loss account | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
profit and loss account	حساب سود و زیان


Other Matches

loss of profit	عدم النفع
profit and loss	حساب سود وزیان
profit and loss	سود و زیان
profit and loss a	حساب سودوزیان
for-profit <adj.>	تجاری
it did not profit me	مرا سودمند نبود
for-profit <adj.>	تجارتی
for-profit <adj.>	بازرگانی
to profit from something	سود بردن از چیزی
she your profit with him	سودخودرابا اوتقسیم کنید
to his own profit	بفایده خودش
what will it profit you	چه سودی برای شما خواهدداشت
it did not profit me	فایدهای بمن نرساند
profit	منفعت
profit	عایدی داشتن
profit	فایده رساندن
profit	منفعت بردن
profit	برتری
profit	مزیت
profit	فایده منفعت
profit	سود بردن
profit	نفع
profit	سود
just profit	سود منصفانه
just profit	سود عادلانه
profit	فایده
profit	سود بردن منفعت کردن
yearly profit	سود سالانه
best profit output	محصول در بیشترین مقدارسود
best profit output	profit best
best profit point	نقطه بیشترین مقدار سود
target profit	سود مطلوب
target profit	سود مورد نظر
maximum profit	حداکثر سود
undivided profit	سود تقسیم نشده
retained profit	سود تقسیم نشده
reasonable profit	منفعت عقلایی
taxable profit	سود مشمول مالیات
thoughtful of profit	در فکر
thoughtful of profit	سود
non-profit-making	غیرانتفاعی
accounting profit	سود حسابداری
accounting profit	سود از دیدگاه حسابداری
to profit by the accasion	موقع را مغتنم شمردن
to profit by the accasion	از موقع استفاده کردن
to make a profit	منفعت کردن
anticipated profit	سود مورد انتظار
profit-making	درآمدزائیکردن
to make a profit	سود بردن
profit-taking	فروشسهام
pure profit	سود خالص
profit tax	مالیات بر سود
profit motive	انگیزه سود
principal and profit	مایه و سود
normal profit	سود متعارف
normal profit	سود عادی
operating profit	سود ناخالص
operating profit	سود عملیاتی
distributed profit	سود توزیع شده
distributed profit	سود تقسیم شده
economic profit	سود اقتصادی
excess profit	سود اضافی
net profit	سود ویژه
net profit	سود خالص
contingent profit	منفعت احتمالی
contingent profit	سود اتفاقی
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
profit centre	قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
profit centre	واحد دخل و خرج کننده
profit centre	مرکز سود
profit cannibalism	افراط در تخفیف و ارزان فروشی
corporate profit	سود شرکت سهامی
gross profit	سود ناخالص
make a profit	سود بردن
profit margin	حاشیه سود
profit-sharing	سهم کارگران از سود
profit margin	درصد سود از فروش خالص
What was your net profit?	خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
best profit point	best
accumulated profit	پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
profit margins	حاشیه سود
profit margins	درصد سود از فروش خالص
profit-sharing	تسهیم در سود
interest profit	عایدی حاصل از بهره
profit-sharing	مشارکت در سود
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit sharing	مشارکت در سود
profit sharing	تسهیم در سود
profit sharing	سهم کارگران از سود
Did you make any profit in this deal ?	آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
undistributed corporate profit	سود تقسیم نشده شرکتها
falling rate of profit	نرخ نزولی سود
wage profit ratio	نسبت دستمزد به سود
short run profit	سود در کوتاه مدت
pre tax profit	سود قبل از پرداخت مالیات
I made a decent profit.	سود خوبی بر دم
I made a lot of profit in the deal .	دراین معامله فایده زیادی بردم
to take something into account	چیزی را در حساب آوردن
I'm doing it on my own account, not for anyone else.	این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
No one sent me, I am here on my own account.	هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
on your own account	بابت خود [بحساب خود]
on account of somebody [something]	ناشی از
take something into account <idiom>	بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To consider . To take into account .	درنظر گرفتن
on account of somebody [something]	به علت
on account of somebody [something]	به خاطر
of no account	بی اهمیت
account	حساب
on my own account	بحساب خودم
on account	علی الحساب
on account of	بعلت
on account of	بواسطه
on account of	علی الحساب
on my own account	بابت خودم
on no account	به هیچ وجه
on no account	اصلا
to take something into account	در نظر گرفتن چیزی
on no account	به هیچ دلیل
not on any account	اصلا روی هیچ حسابی
account for	توضیح دادن
of no account	ناچیز
account	وضع سود و زیان
account	شرح
account	سبب
account	بیان علت
to take into account	اهمیت دادن به
to take into account	درنظرگرفتن
to take into account	درحساب اوردن
account	گزارش
to t. to account	زیر account امده است
account	نقل کردن
account	تخمین زدن دانستن
account	دلیل موجه اقامه کردن
account	ذکر علت کردن
account	حساب پس دادن
account	مسئول بودن
account	بررسی مقدار زمان و منابعی که هر کاربر شبکه یا سیستم Online استفاده میکند
account	اهمیت گزارش
account	نگهداری حسابها
account	مشتری
account	صورت مبالغ دریافتی و پرداختی
account	نام یکتای کاربر در شبکه یا سیستم Online
account	رکورد نام کاربر
account	کلمه رمز و حقوق دستیابی به شبکه یا سیستم Online
account	حساب کردن
account	حساب صورت حساب
to account	علی الحساب
account	محاسبه نمودن
account	حساب داشتن در بانک
account	شمردن
I shall personally undertake tht you make a profit.	من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
money of account	پول محاسباتی
stock account	حساب موجودی
By no means . By no account .	به هیچ وجه
return account	صورتحسابی که به برات رجوعی ضمیمه میشود
return account	حساب بازگشت
unit of account	واحد محاسبه
realization account	حساب تبدیل دارائیهای شرکت به پول نقد
sales for the account	فروش نسیه
sales for the account	فروش مدت دار
saving account	حساب پس انداز
settlement of account	صلح
joint account	حساب مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
account with [at] a bank	حساب بانکی
loan account	حساب وام ها
balance of account	مانده حساب
residuary account	حساب ترکه
savings account	حساب پس انداز
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
real account	حساب دارایی غیرمنقول
what is the limit on my account?	حد اعتبار حساب من چقدراست؟
how much can I overdraw on my account?	چقدر بیش از اعتبار می توانم از حسابم بردارم؟
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
payment on account	آنچه علی الحساب پرداخت میشود
payment on account	قسط
production account	حساب تولید
to give an account of	گزارش و توضیح دادن
onthat account	بان جهت
onthat account	بان واسطه
real account	حساب خرید املاک
To take into account (consideration).	بحساب آوردن
credit account	حساب اعتباری
on account payment	پیش پرداخت
budget account	حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
You must account for every penny.	باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to turn to account	بهرمندشدن از ضایع نکردن
to turn to account	مورداستفاده قراردادن سودبردن از
to make an account of	اهمیت دادن به
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
realization account	حساب تسویه
call to account	مواخذه کردن از
account executive	متصدی رسیدگی به حساب مشتریها
cash account	حساب نقدی
account cuurent	حساب جاری
account code	کد اعتبارات
charge account	حساب بدهی مشتری
closing of account	تفریغ حساب
crypto account	حساب رمز