Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (6 milliseconds)
English
Persian
propensity to save
گرایش به پس انداز
Search result with all words
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to save
y/s= APS
marginal propensity to save
میل نهائی به پس انداز
Other Matches
propensity
تمایل
propensity
میل باطنی رغبت
propensity
گرایش
propensity
میل
propensity
تمایل طبیعی
propensity to borrow
گرایش به استقراض
propensity to consume
گرایش به مصرف
propensity to consume
تمایل به مصرف
propensity to do evil
تمایل به بدی کردن
propensity to hoard
گرایش به احتکار
propensity to invest
گرایش به سرمایه گذاری
propensity to import
گرایش به واردات
marginal propensity to invest
میل نهائی به سرمایه گذاری
marginal propensity to spend
میل نهائی به خرج
marginal propensity to spend
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend
تمایل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend
میل نهائی به مخارج
marginal propensity to consume
میل نهائی به مصرف
marginal propensity to absorb
تمایل نهائی به جذب
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
marginal propensity to import
میل نهائی به واردات
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
marginal propensity to pay taxes
میل نهائی به پرداخت مالیات
low marginal propensity to cunsume
تمایل ارام به مصرف
Save this for me, please!
لطفا این را برای من نگه دار!
save for
<prep.>
سوای
all save one
همه به جز یکی
save all
قلک
save off
مساوی
save that
جز اینکه
save for
<prep.>
غیراز این
save for
<prep.>
بجز این
save that
الا اینکه
save all
تور
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
save all
ادم خسیس
save all
توربندی بین ناو و اسکله
save all
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save
نجات دروازه
save
اندوختن
save
نجات دادن پس انداز کردن
save
حفظ کردن
save
نگهداشتن
save
بجزاینکه
save
فقط بجز
save
پس انداز کردن
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
ذخیره کردن
save
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save
نجارت دادن
save
صرفه جویی کردن
save one's face
<idiom>
به روی خود نیاوردن
to save one's brath
دم نزدن
kick save
نجات دروازه با پای دروازه بان
save money
به دقت خرج کردن
save money
پس انداز کردن
to save one's neck
از دار رهایی یافتن
save face
<idiom>
خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
save one's breath
<idiom>
به صرفت است که ساکت باشی
to save for retirement
برای بازنشستگی پس انداز کردن
save the day
<idiom>
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
He did it to save his face.
برای حفظ آبرواینگار راکرد
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
To save . To economize.
صرفه جوئی کردن
save one's neck/skin
<idiom>
نجات خوداز خطر ومشکل
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
to save bot cash
نقد فروختن
to save
[to disk/DVD etc.]
حفظ کردن
[روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی]
[رایانه شناسی]
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com