Dictiornary-Farsi | public notice | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
public notice	آگهی به مردم


Other Matches

To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .	کسی را متوجه چیزی کردن
notice	اخطارکردن به
notice	اطلاع
to come in to notice	اهمیت پیداکردن
notice	اعلان
i took no notice of him	به او اعتنانکردم
to take notice	ملتفت شدن
to take notice	ملتفت بودن توجه کردن
notice	قابل توجه دستور اماده باش
notice	اعلامیه
notice	ملاحضه کردن
notice	شناختن
notice	ملتفت شدن دیدن
notice	اخطار
notice	توجه اطلاع
notice	خبر
notice	اگهی
notice	اگاهی
to take notice	اعتنا کردن بهوش بودن
It has come to my notice that…	اخیرا"متوجه شده ام که ...
to come in to notice	جلب توجه کردن
until further notice	تا اخطار ثانوی
notice	تذکر
notice	اعلامیه [روی تابلو یا ستون آگهی]
to come in to notice	دیده شدن روی کار امدن
i took no notice of him	ملتفت او نشدم
to notice	توجه کردن [ملاحضه کردن ]
to give notice	اگاهی دادن
notice of dishonour	گواهی عدم پرداخت
notice of non payment	گواهی عدم پرداخت
notice to airmen	قابل توجه خلبانان
notice to airmen	اعلامیه هوایی یا اعلان هوایی
notice to mariner	اعلامیه دریایی
notice to mariner	اعلان دریایی
termination notice	استعفای کتبی
Notice the details!	توجه کنید به جزییات !
previous notice	پیش اگهی
to put a notice up	آگهیی را به تخته ای [ستونی] آویزان کردن
legal notice	اخطاریه
notice to mariner	اگهی دریایی
notice board	1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
burn notice	علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
he takes no notice of it	ملتفت
he takes no notice of it	نیست
he takes no notice of it	ملتفت نمیشود
notice board	تابلوی خبری
A one-month notice.	اطلاع قبلی یک ماهه
to serve a notice on some one	اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
legal notice	افهارنامه
written notice	اخطاریه
it was beneath my notice	شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The notice is too short [for me] .	آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
formal notice	سندسازی
notice board	تابلو اعلانات
constructive notice	ابلاغ قانونی
constructive notice	ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
delivery notice	اعلامیه تحویل
termination notice	فسخ نوشته شده [قرارداد کاری]
How do I notice when the meat is off?	چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
formal notice	جعل
notice to quit	انفصال
notice to quit	الغا
serve a notice on someone	برای کسی اخطار فرستادن
notice of determination	بطلان
notice of cancellation	بطلان
it was beneath my notice	مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
notice of termination	الغا
notice of determination	الغا
notice of cancellation	الغا
notice to quit	انقضا
notice of termination	انقضا
notice of determination	انقضا
notice of cancellation	انقضا
notice to quit	خاتمه
notice of termination	خاتمه
notice of determination	خاتمه
notice of termination	بطلان
notice to quit	بطلان
serve notice on	اخطار کتبی دادن به
short notice	بلافاصله
short notice	درحداقل مدت درکمترین زمان
short notice	اخطار کوتاه مدت
short notice	اخطاریه با ضرب الاجل کوتاه
tender notice	مناقصه دهنده
tender notice	اگهی دعوت به مناقصه
short notice	باکوچکترین اشاره
till further notice	تا اخطار ثانوی
notice of termination	انفصال
notice of determination	انفصال
notice of cancellation	انفصال
notice of cancellation	خاتمه
notice to quit	لغو [فسخ] قرارداد [املاک و مستغلات]
notice to quit	ترک
notice of termination	ترک
notice of determination	ترک
notice of cancellation	ترک
to give notice	اخطارکردن
notice of cancellation	متارکه
notice of determination	متارکه
notice of determination	رها سازی
notice of termination	رها سازی
notice of termination	متارکه
notice of cancellation	رها سازی
notice to quit	متارکه
notice to quit	رها سازی
purchase notice agreements	قراردادهای خرید
They must give not less than 2 weeks' notice.	آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
at ten minutes notice	با ده دقیقه اخطار قبلی
purchase notice agreements	پیمان خرید
the baby takes notice	بچه ملتفت است
give two months notice	دو ماه پیشتر اخطار دادن
to put a notice on a door	اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
to give two months notice	از دو ماه پیش خبر دادن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] .	درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
the baby takes notice	بچه می فهمد
the baby takes notice	بچه باهوش است
to serve notice on a person	رسما بکسی اخطار کردن
We've given notice that we're moving out of the apartment.	ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
to be available for delivery at short notice	بلافاصله قابل تحویل بودن
To bring something to someones notice ( attention ) .	چیزی را بنظر کسی رساندن
to give notice to quit [one's residence]	لغو کردن اجاره نامه [و ترک ساختمان]
To stick (put,fix)up a notice (poster).	اعلان زدن
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .	به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
public d.	زمین خالصه
public a	وکیل عمومی
the public	عامه
the public	عموم مردم
public	عمومی
in public	علنی
public	عامه
public	سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
public	ملی
public	ملت
public	آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
public	روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
public	متن یا برنامهای که حق کپی ندارد و توسط هر کسی قابل کپی کردن است
public	رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن .
in public	علنا"
public	همگانی
public	اجتماعی
public	عموم
public	عامه اشکار
public	همگانی ملی
public	مردم
public	همگان
public trial	دادرسی علنی
public treasury	بیت المال
public utility	عام المنفعه
public utility	کار عام المنفعه
public utilities	برق و ...
public utilities	تسهیلات عمومی
public service	خدمت بجامعه
public traffic	رفت و امد همگانی
public services	بریات عمومیه
public services	خدمات عمومی
public service	استخدام دولتی
public servant	کارمنددولت
public servant	مستخدم عمومی
public servant	خادم ملت
public servant	مستخدم دولت
public sale	مزایده
public session	جلسه علنی
public submission	مناقصه رسمی
public spirited	دارای روحیه اجتماعی
public spiritedness	میهن پرستی
public spiritedness	خیرخواهی عموم
public spiritedness	خیر خواهی مردم
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
public ship	کشتی حمل و نقل و مسافربر دولتی
public ship	ناو دولتی
public sale	حراج
public warehouse	انبار عمومی
the public purse	خزانه ملی
public domain	مالکیت دولتی
public ownership	مالکیت دولتی
public domain	خالصه دولتی
public ownership	خالصه دولتی
general public	عامهمردم
public domain	ملک خالصه
public bar	اتاقیدرمشروبقروشیبامبلمانساده
public convenience	توالتعمومی
public enterprise	مدیریتومالکیتعمومی
public holiday	تعطیلیعمومیورسمی
public opinion	افکار عمومی
to make public	افشا کردن
to make public	فاش کردن
quasi public	نیمه دولتی
quasi public	نیمه عمومی
public garden	باغچهعمودی
the american public	مردم امریکا
the public are hereby notified	بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
the public voice	ارا
the public voice	عمومی
public baths	استخر عمومی
to make public	اشکار یا علنی کردن
public ownership	ملک خالصه
public road	شارع عام
public cost	هزینه عمومی
notary public	دفتر ثبت