English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
pudding head ادم کودن و نادان
pudding head بلید
Other Matches
pudding دسر محتوی ارد برنج وتخم مرغ شبیه فرنی
pudding زمین بسیار خیس
pudding face صورت بزرگ و فربه
pudding heart ادم ترسو
pudding heart نامرد
pudding stone شفته طبیعی
jack pudding لوده
summer pudding پودینگ تابستانی
christmas pudding پودینگ کریسمس
plum pudding پودینگ الوچه
hasty pudding خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
Christmas pudding دسر مخصوصکریسمس
pudding basin نوعیکاسهگردکهجهتمخلوطکردنموادبکارمیرود
Yorkshire pudding نوعیغذامتشکلازمخلوطآرد شیروتخممرغ
chocolate pudding پودینگ شکلاتی
jack pudding مسخره
rice pudding شیر برنج
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
black pudding سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
poke pudding or pocke ادم شکم گنده
poke pudding or pocke مردانگلیسی
head to head polymer بسپار سر به سر
head up <idiom> رهبر
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head first سربجلو
head first باکله
head off <idiom> به عقب برگشتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
keep one's head <idiom>
on/upon one's head <idiom> برای خودش
Off with his head ! سرش را ببرید !
head-first از سر سراسیمه
to head off عازم شدن [گردش]
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head-first سربجلو
head-first باکله
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
head first از سر سراسیمه
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
R/W head HEAD WRITE/READ
head way پیشرفت
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
R/W head وسیله
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
to go off one's head دیوانه شدن
keep one's head دست پاچه نشدن
head-on نوک به نوک
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head فرق سرصفحه
head سرستون
head سرفشنگ
head دربالا واقع شدن
head دماغه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head شبکه یا بدنه
head بخش بالایی وسیله
head موضوع
head منتها درجه موی سر
head فهم
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head هد
head ضربه با سر
head عمده
head مهم
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head راس
head سردرخت
head اصلی
head نوک پیکان
head دستشویی قایق بالای بادبان
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head-on روبرو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head سرپل توالت ناو
head عناصر اولیه ستون
head on از سر
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head on شاخ بشاخ
head راس عدد
head کله
head سر
head on از طرف سر
head on روبرو
head on نوک به نوک
head-on شاخ بشاخ
head-on از سر
head-on از طرف سر
head نوک
head انتها دماغه
head سالار عنوان
head ابتداء
head رئیس
head دهانه
head خط سر
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
ti lift one's head نیرو گرفتن
read head نوک خواندن
splash head پاشش گیر
to knock head سجود
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
read head نوک خواننده
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
the crown of the head فرق سر
round head برگردان
raise its head پیدا شدن
raise its head پدید امدن
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
read head هد خواندن راس خواندن
sculptured head پیکره سر ادمی
sculptured head سردیس
spindle head سر هرزگرد
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to gather head نیروگرفتن
scald head کچلی
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
rivet head کله پرچ
round head سر گرد
spear head گروه جلودار
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
running head خط عنوان هرصفحه در متن
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
knurled head سر عدسی اج دار
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
talk somebody's head off <idiom> سر کسی را بردن [زیاد حرف زدن]
long head زیرکی
long head دوراندیشی
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
pope head جاروب گردیا دسته دراز
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com