English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
Other Matches
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up صعود
to have the pull of برتری داشتن بر
pull up جلو افتادن رسیدن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to pull through به هدف خود رسیدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in متوقف شدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
Pull yourself together. حواست را جمع کن
pull away عقب نشینی کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull down ارزان کردن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull-in متوقف شدن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ویران کردن
pull up to به چیزی رسیدن
pull up جلوگیری کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull over ژاکت
to pull افسانه جعل کردن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over پیراهن کش ورزش
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull together همکاری کردن
pull-in توقیف کردن
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull اغراق گفتن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down کاستن
pull down دریافت کردن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull over عرق گیر
pull in توقیف کردن
pull کشش
pull بازیابی داده از پشته
pull out ترک کردن
pull-out ترک کردن
pull-out عازم شدن
to pull together باتفاق زیستن
to pull together با هم کارکردن
pull-out بیرون امدن
pull برتری جزئی و مختصر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull out بیرون امدن
pull out عازم شدن
pull کشیدن
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull کشیدن دندان
pull کندن پشم کندن از
pull چیدن
pull 1 way give
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
to pull through رها شدن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
pull up with با چیزی برابر شدن
to pull off بردن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
to pull through موفق شدن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off برداشتن
pull down خراب کردن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull through جنس
pull POP
pull away کنار گرفتن
to pull through کامیاب شدن
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
dead pull کوشش بیهوده
give a pull at کشیدن
pull-outs عازم شدن
to pull a result نتیجه گرفتن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull gear چرخ دنده بالابر
pull out quote عبارت استخراج شده
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull-outs بیرون امدن
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs ترک کردن
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull the wires تحریکات کردن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull the strings گربه رقصاندن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull round بهبودی یافتن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
pull strap نوارکشش
pull rod میلهکشش
pull handle دستهکشش
to pull up by the roots بیخ کن کردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
to pull a horse توی دهن اسب زدن
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull strings <idiom> رشوه دادن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull caps نزاع کردن
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
pull-back بازداشت
pull down menu شود
pull-backs بازداشت
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull oneself together خود را جمع کردن
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull back مانع
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
pull by the leg دست انداختن
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull-ins توقیف کردن
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back فنر
pull-backs مانع
pull-back مانع
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs فنر
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
pull back فنر
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins متوقف شدن
pull the bell زنگ را بزنید
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
leg pull دست اندازی
leg pull گول زنی
pull a face ادا در اوردن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
pull back بازداشت
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
pull to pieces خرد کردن
pull a wry face ادا در اوردن
pull a good oar خوب پارو زدن
firing pull device ماسوره کششی مین
To tease someone. To pull someonelet. کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
to pull a good oar خوب پارو زدن
Give a pull at the rope . سر طناب را یک قدری بکش
To drow ( pull ) a gun on some one . بروی کسی اسلحه کشیدن
To pull out ( extract ) atooth . دندان کشیدن
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
push pull amplifier تقویت کننده پوش- پول
push pull stage طبقه پوش- پول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com