Dictiornary-Farsi | putative father of an illegitimate child | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 186 (9 milliseconds)

English	Persian
putative father of an illegitimate child	پدر مفروض فرزندی نامشروع


Other Matches

putative father	پدر غیرشرعی کسی که بر حسب شیاع محلی پدر یک طفل نامشروع است
putative father	پدر غیر قانونی
illegitimate child	طفل نامشروع
putative	قلمداد شده
putative	مفروض مورد قبول عامه
putative	مشهور
she was her putative daughter	اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
illegitimate	حرامزاده
illegitimate	غیر مشروع
illegitimate	ناروا
illegitimate	ولدالزناء
illegitimate	حرامزاده نامشروع
illegitimate	زنا زاده
illegitimate	نامشروع
Your father is right (in the right)	حق با پدرت است
my and his father	پدر مشترک من و او
you are the p of your father	شما کاملا` به پدر خود شبیه هستید
at your father's	در خانه پدر شما
my and his father	پدر هر دوی ما
father off	دورتر
your and my father	پدر شما و من
How old is his father .	پدرش چه سنی است؟
father	پدر
father	والد
father	موسس
father	موجد بوجود اوردن
father	پدری کردن
he succeeded his father	جانشین پدرش شد
god the father	خدای پدر
he takes a his father	به پدرش می رود
foster father	پدرخوانده
foster father	شوهردایه
he succeeded his father	بجای پدرنشست
father surrogate	جانشین پدر
father in law	پدر زن
father in law	پدر شوهر
father file	فایل اصلی
father file	پرونده بنیادی پرونده اصلی
father file	فایل پدر
father file	پشتیبان گونه قدیمی فایل
he takes a his father	به پدرش ماننداست
father fixation	تثبیت پدری
the dying father said	پدر که درحال مردن بود گفت
your late father	مرحوم پدرتان
Father's Day	روز پدر
founding father	بنیادگذار
founding father	بنیانگذار
founding father	موسس
step father	ناپدری
founding father	پیافکن
founding father	پدر ملت
Father Christmas	بابانوئل
I had a letter from my father .	از پدرم کاغذ داشتم
on the father's side	از سمت بدر
like father, like son <idiom>	درست شبیه پدر
Do you want an inheritance from your father?THen a. <proverb>	میراث پدر خواهى علم پدر آموز.
like father like son	پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوان و مخوانش پسر
does your father live	ایا پدر شما زنده است
father figures	پدر- نماد
grand father	جد
grand father	پدر بزرگ
Holy Father	پدر مقدس
father-in-law	پدر زن
father-in-law	پدر شوهر
father imago	پدر- نماد
father figure	پدر- نماد
great grand father	جد اعلی
labour is often the father of pleasure <proverb>	مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
He's a carbon copy of his father.	کپی پدرش است.
He's the spitting image of his father.	درست مثل پدرش است.
Did you deliver my letter to your father ?	نامه مرا تحویل پدرت دادی ؟
Leave world with your father that. . .	به پدرتان بسپارید که ...
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] .	خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
She married a man old eonugh to be her father.	با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.	جلوی پدرش سیگار نمی کشد
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father.	پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
i would i were a child	ای کاش بچه بودم
child	ولد
child	ionship relat child parent
the child is a wonder	این بچه عجوبه ایست
child	parent
child	یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
to get with child	ابستن کردن
only child	تک فرزند
with child	ابستن حامله
he is my only child	فرزند یگانه من است
with child <idiom>	حامله شدن
child	طفل
from a child	ازهنگام بچگی
child	بچه
child	فرزند
child	کودک
latchkey child	[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
you will spoil the child	بچه را فاسد خواهیدکرد
to tuck in a child	پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
to vaccinate a child	ابله بچهای را کوبیدن
problem child	فرزند مسئله دار
to i. a child with vaccine	ابله بچه ایی را کوبیدن
hardly a child anymore	دیگر به سختی بچه ای
to beat a child	کتک زدن بچه
poor child	بیچاره بچه
child's play	بچه بازی
The child is going to go to bed.	بچه دارد می رود بخواب
love child	حرامزاده - بچهایکهپدرمادرشهرگزبایکدیگرازدواجنکردهاند
To spoil child .	بچه یی را لوس کردن
child prodigy	بچهبا استعداد
Ask the truth from the child . <proverb>	یرف راست را از بچه بپرس.
Could we have a plate for the child?	آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
child's play	هر کار بسیار آسان
child's play	بازی کودکان
I asked for the child.	من یک برای بچه سفارش دادم.
Watch the child !	مواظب بچه باش !
wolf child	کودک گرگ پرورده
the losser of a child	فقدان یا داغ فرزند
child program	تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child abuse	بهره کشی از کودک
child development	رشد کودک
foster child	فرزند خوانده
child custody	حضانت
god child	بچه تعمیدی
god child	فرزندتعمیدی
child centered	کودک محور
grand child	نوه
gutter child	بچه موچه گرد
child adoption	فرزند خواندگی
child in the womp	حمل
unborn child	حمل
child psychiatry	روانپزشکی کودک
child psychology	روانشناسی کودک
child study	کودک پژوهی
child window	پنجرهای در پنجره اصلی
child window	پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
child process	تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
elf child	بچه عوضی
elf child	بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
child of the second bed	بچه زن دوم
child law	حقوق کودک
feral child	کودک وحشی
he treated me as a child	بامن مانند بچه رفتارکرد
the child is a great t. to us	این بچه خیلی اسباب زحمت ماشده است
lost child	طفل لقیط
backward child	کودک عقب مانده
natural child	بچه نامشروع
she has brone a child	ان زن بچه زائیده است
natural child	طفل حرامزاده
rejected child	کودک مطرود
an abortive child	بچه سقط شده
an abortive child	فگانه
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
nurse child	فرزند خوانده
big with child	ابستن
problem child	کودک مشکل افرین
adopted child	فرزند خوانده
big with child	حامله
nurse child	فرزند رضائی
in child birth	درحال زایمان
latchkey child	[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
she is quick with child	جنبش بچه رادرشکم حس میکند
to kiss away a child's tears	بابوسیدن بچه اشکهایش راپاک کردن
child labor laws	قوانین کار کودکان
child labour legislation	قانون مربوط به کارخردسالان
child langmuir equation	معادله چایلد- لنگمیور قانون چایلد- لنگمیور
child rearing practices	شیوههای پرورش کودک
To adopt a child ( an infant ) .	کودکی را بفرزندی قبول کردن
to tuck up a child [British E]	پتوی روی بچه را درست کردن [که سرما نخورد]
parent child relationship	رابطه پدر و پسر
You are stll a child in her eyes.	به چشم اوهنوز یک بچه هستی
The child is beginning to talk.	بچه دارد زبان باز می کند
She pressed the child to her side.	بچه را به خودش چسباند
child death rate	نرخ مرگ و میر کودکان
Dont spoil the child .	بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
The child fell off the balcony.	بچه از ایوان پرت شد
child guidance clinic	درمانگاه راهنمایی کودک
female slave with a child	ام ولد
female slave with a child	master her from child witha
to i. obedience intoa child	فرمان برداری را کم کم به بچه ایی فهماندن
the child belongs to the marriage bed	الولد الفراش
blood money of an unborn child	دیه جنین
blood money of an unborn child	غره
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
He had the air of a frightened(scared)child.	حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb>	بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
The child of ones old age is a bell hung from ones. <proverb>	بجه سر پیرى زنگوله تابوت است .
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child.	عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.