Dictiornary-Farsi | quasi convex function | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
quasi convex function	تابع شبه محدب
quasi convex function	تابع نیمه محدب


Other Matches

quasi convex	شبه محدب
quasi convex	نیمه محدب
quasi concave function	تابع شبه مقعر
quasi concave function	تابع نیمه مقعر
convex	شاه نشین
convex	محدب
convex	برامده
convex	گوژ
convex	برجسته
convex	گرده ماهی
convex	کوژ
convex	محدب گوژ
concavo convex	از یک سو مقعر واز سوی دیگرمحدب
plano convex	از یک سو پهن و از طرف دیگرمحدب
convex set	مجموعه محدب [ریاضی]
convex lens	عدسی کوژ
convex lens	عدسی محدب
convex mirror	اینه کوژ
convex slope	شیب محدب
convexo convex	ازدوسو محدب
convexo convex	دوسو برامده
convex set	مجموعه کوژ [ریاضی]
convex mirror	اینه محدب
convex fillet weld	جوش مغزی محدب
plano convex lens	عدسی تخت کوژ
double convex lens	عدسی محدب الطرفین
double convex lens	عدسی دو کوژ
convex fillet weld	جوش نواری برجسته
plano convex lens	عدسی مسطح- محدب
quasi	شبه
quasi	بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
quasi-	مشابه یا تقریباگ همان
quasi	مشابه
quasi-	برچسب
quasi-	که نشان دهنده تعداد دستورات است
quasi need	شبه نیاز
quasi	شبیه
quasi adverb	صفت قیدنما
quasi contract	شبه عقد
quasi particle	شبه ذره
quasi public	نیمه عمومی
quasi public	نیمه دولتی
quasi private	نیمه خصوصی
quasi contract	عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
quasi random	شبه تصادفی
quasi rent	شبه اجاره
quasi steady	جریان نیمه ارام
quasi inverse	شبه وارون
quasi concave	نیمه مقعر
quasi concave	شبه مقعر
quasi commercial	نیمه بازرگانی
quasi commercial	شبه بازرگانی
quasi private	شبه خصوصی
quasi intentional	شبه عمد
quasi crystal	شبه بلور
quasi cyclic	شبه حلقهای
quasi deposit	شبه سپرده
quasi easement	حق شبیه به حق ارتفاق
quasi elliptic	شبه بیضی
quasi atom	شبه اتم
quasi molecule	شبه مولکول
quasi predicate	شبه مسند
quasi entail	حق عمری که به مدت عمرثالث برای متنفع و اخلاف اوبرقرار شود
quasi historical	نیم تاریخی
quasi instruction	شبه دستورالعمل
quasi judicial	شبه قضایی
quasi contract	شبه قرارداد
quasi predicate	فعل غیرمسندی
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
quasi money	شبه پول
quasi elastic force	نیروی شبه کشسان
quasi intentional homocide	قتل شبه عمد
quasi experimental designs	طرحهای شبه ازمایشی
quasi linear equation	معادله شبه خطی
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
quasi smooth flow	جریان نیمه ارام یا شبه ارام
quasi stationary state	شبه حالت ایستاده
quasi stable elementry particle	ذزه نیم پایدار
quasi stable elementry particle	ذره شبه پایدار
quasi free electron theory	نظریه الکترون شبه ازاد
function	لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
function	سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function	مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
function	دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
function	تابع [ریاضی]
function	کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
function	کار کردن
function	طرزکار تابع
neither nor function	تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگر ورودی درست باشد
function	چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
NOR function =	مدار الکترونیکی یا قطعهای که تابع NOR را انجام میدهد
NOR function =	تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند
NOT function	معادل تابع NAND
NOT function	تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
OR function	پیاده سازی الکترونیکی تابع OR
OR function	تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
function	انجام عمل به درستی
function	مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
function	مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function	فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
NOT function	مدار الکترونیکی یا قطعه که تابع NOT را انجام میدهد
function	عمل
function	وفیفه داشتن
zero of a function	ریشه تابع [ریاضی]
function	عمل کردن کارکردن
zero of a function	صفر یک تابع [ریاضی]
function	ایفاء
function	ماموریت عمل
function	مقام
function	پیشه
function	کارویژه
function	کار
function	وفیفه
function	کارکرد
function	تابع
function	ایین رسمی
even function	تابع زوج
function	خاصیت وجودی
function	کارایی
function	وفیفه عمل کردن
function	فعالیت
function	دستورالعمل
to function as something	به کار رفتن به عنوان چیزی
function	نقش
injective function	تزریق
secondary function	کارکرد ثانوی
sediment function	تابع بده مواد جامع
sine function	تابع سینوسی
sheffer function	تابع شفر
saving function	صورت مقدار پس انداز درامدشخص
saving function	تابع پس انداز
revenue function	تابع درامد
recursive function	تابع بازگشتی
real function	تابع حقیقی
work function	انرژی ازاد در ترمودینامیک
inverse function	تابع وارون
root of a function	ریشه تابع [ریاضی]
standard function	تابع استاندارد
inverse function	تابع وارون [ریاضی]
differentiable function	تابع مشتق پذیر [ریاضی]
transcendental function	تابع غیرجبری [ریاضی]
absolute value function	تابع قدر مطلق [ریاضی]
sine function	تابع سینوس [ریاضی]
cosine function	تابع کسینوس [ریاضی]
arithmetical function	تابع حسابی [ریاضی]
trigonometric function	تابع های مثلثاتی [ریاضی]
domain of a function	دامنه یک تابع [ریاضی]
arithmetic function	تابع حسابی [ریاضی]
continuity of a function	پیوستگی تابعی [ریاضی]
argument [of a function]	متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
inverse function	تابع معکوس [ریاضی]
frequency function	تابع تکرار [ریاضی]
smooth function	تابع همواری [ریاضی]
argument [of a function]	متغیر مستقل [ریاضی]
holomorphic function	تابع هولومورفیک [ریاضی]
root of a function	صفر یک تابع [ریاضی]
continuous function	تابع پیوسته [ریاضی]
linear function	نگاشت خطی [ریاضی]
trigonometric function	تابع مثلثاتی
trial function	تابع ازمایشی
transformation function	تابع تبدیل
transfer function	تابع انتقال
total function	تابع کامل
threshold function	تابع استانهای
generalized function	تابع تعمیم یافته [ریاضی]
temperature function	تابع دما
tax function	تابع مالیات
tact function	کارکرد نامیدن
switching function	تابع راه گزین
supply function	تابع عرضه
stress function	تابع تنش
step function	تابع پلکانی
step function	تابع پلهای
utility function	تابع مفید
utility function	تابع کاربردی
generalized function	توزیع [ریاضی]
function selectors	عاملانتخابکننده
function selector	انتخابگرکارآمد
function keys	کلیدهایانجام وفایف
function keys	کلیدهاتابع
function display	نمایشگرتابع
function button	دکمهردیاب
work function	تابع کار
work function	انرژی خروج
well defined function	تابع خوش تعریف
well behaved function	تابع خوشرفتار
weight function	تابع وزنی
wave function	تابع موجی
state function	تابع حالت
inverse function	تابع معکوس
generating function	تابع زاینده
generating function	تابع مولد
function word	کلمه دستوری
function types	سنخهای کارکردی
function table	جدول تابعی
characteristic function	تابع مشخصه
function subprogram	ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند
function key	کلید عملیاتی کلید تابعی
function key	یچی که برای کار خاص یا ترتیبی از دستورالعمل ها انتساب داده شده بود
function key	کلید وفیفهای