Dictiornary-Farsi | quasi public company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
quasi public company	شرکت نیمه دولتی


Other Matches

quasi public	نیمه عمومی
quasi public	نیمه دولتی
public company	شرکت سهامی عام
public joint stock company	شرکت سهامی عام
quasi-	مشابه یا تقریباگ همان
quasi	شبیه
quasi	مشابه
quasi	شبه
quasi	بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
quasi-	که نشان دهنده تعداد دستورات است
quasi-	برچسب
quasi need	شبه نیاز
quasi adverb	صفت قیدنما
quasi contract	شبه قرارداد
quasi contract	عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
quasi convex	شبه محدب
quasi concave	نیمه مقعر
quasi concave	شبه مقعر
quasi contract	شبه عقد
quasi instruction	شبه دستورالعمل
quasi steady	جریان نیمه ارام
quasi commercial	نیمه بازرگانی
quasi intentional	شبه عمد
quasi commercial	شبه بازرگانی
quasi particle	شبه ذره
quasi convex	نیمه محدب
quasi money	شبه پول
quasi random	شبه تصادفی
quasi private	شبه خصوصی
quasi private	نیمه خصوصی
quasi atom	شبه اتم
quasi predicate	فعل غیرمسندی
quasi predicate	شبه مسند
quasi molecule	شبه مولکول
quasi judicial	شبه قضایی
quasi rent	شبه اجاره
quasi entail	حق عمری که به مدت عمرثالث برای متنفع و اخلاف اوبرقرار شود
quasi elliptic	شبه بیضی
that was a quasi war	جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
quasi crystal	شبه بلور
quasi cyclic	شبه حلقهای
quasi deposit	شبه سپرده
quasi easement	حق شبیه به حق ارتفاق
quasi historical	نیم تاریخی
quasi inverse	شبه وارون
quasi concave function	تابع نیمه مقعر
quasi convex function	تابع شبه محدب
quasi experimental designs	طرحهای شبه ازمایشی
quasi concave function	تابع شبه مقعر
quasi stationary state	شبه حالت ایستاده
quasi elastic force	نیروی شبه کشسان
quasi smooth flow	جریان نیمه ارام یا شبه ارام
quasi convex function	تابع نیمه محدب
quasi intentional homocide	قتل شبه عمد
quasi linear equation	معادله شبه خطی
quasi stable elementry particle	ذزه نیم پایدار
quasi stable elementry particle	ذره شبه پایدار
quasi free electron theory	نظریه الکترون شبه ازاد
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to keep company	باهم امیزش کردن
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
associated company	شرکت وابسته
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
in company	باجمع
in company with	همراه
to keep company	باهم بودن
to keep company with	همراه بودن با
in company with	باتفاق
company	جمعیت
company	گروهان
company	تجارتخانه
company	دسته هیئت بازیگران
company	مصاحبت کردن با
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	گروه
company	شرکت
company	انجمن
company	همراه
company	شریک
in company	درجمعیت
company	کمپانی
in company	دسته جمعی
holding company	شرکت مالک
invalidation of company	بطلان شرکت
headquarters company	گروهان قرارگاه
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
headquarters company	گروهان ارکان
ship's company	خدمه ناو
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
insurance company	شرکت بیمه
incorporated company	شرکت ثبت شده
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company	شرکت صاحب سهم
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
service company	گروهان خدمات
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company	شرکت مرکزی
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
to break company	جدایی کردن
trading company	شرکت تجارتی
shipping company	شرکت کشتی رانی
private company	شرکت خصوصی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company	شرکت خصوصی
supply company	شرکت تامین کننده
subsidiary company	شرکت فرعی
stock company	شرکت سهامی
shipping company	شرکت حمل و نقل
software company	شرکت نرم افزاری
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
separate company	گروهان مستقل
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
ship's company	پرسنل ناو
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
parent company	شرکت مادر
parent company	شرکت اصلی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
shipping company	شرکت کشتیرانی
growth company	شرکت در حال گسترش
branch of a company	شعبه شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
company team	تیم گروهانی
company team	تیم مرکب
company union	اتحادیه شرکت
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
controlling company	holdingcompany
cooperative company	شرکت تعاونی
company seal	مهر شرکت
company network	شبکه شرکت
company network	شبکه همکار
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
article of a company	اساسنامه شرکت
commercial company	شرکت تجاری
company commander	فرمانده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
company grade	در رده گروهان
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
affiliated company	شرکت وابسته
company law	قوانین شرکت
company law	قوانین مربوط به شرکتها
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
dissolution of a company	انحلال شرکت
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
finance company	شرکت تامین مالی
winding up of a company	انحلال شرکت
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
acting company	شرکت عامل
doctor to the company	پزشک شرکت
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
fire company	شرکت اتش نشانی
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
company secretary	منشی شرکت
Company town	شهرک کارگران
electric company	شرکت برق
mutual company	شرکت تعاونی
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
head office of company	مرکز اصلی شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
joint-stock company	شرکت سهامی
joint stock company	شرکت سهامی
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
unlimited liability company	شرکت تضامنی
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !