Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
quick setting cement
سیمان زودگیر
quick setting cement
سیمان تند گیر
Other Matches
cement
ملاط
cement
پیوستن
cement
سمنت کردن چسباندن
cement
سیمان
cement
سمنت
cement mortar
ملات سیمانی
cement grouting
تزریق سیمان
expanding cement
سیمانی که زیر اب سفت میشود سیمان قابل انبساط
cement mortar
ملاط سیمان
portland cement
سیمان پورتلند
commutator cement
سیمان جابجاگر
coloured cement
سیمان رنگی
refractory cement
سیمان نسوز
portland cement
سیمان پرتلند
cement tile
کاشی سیمانی
cement plant
کارخانه سیمان
cement paste
خمیر سیمان
cement paint
اندود کردن با دوغاب سیمان
cement grout
ساروج
cement grout
دوغاب سیمان
cement flooring
بندکشی باسیمان
bituminous cement
سیمان قیری
bag of cement
کیسه سیمان
cement coat
اندود سیمانی
asbestos cement
سیمان پنبه نسوز
cement screed
اندود سیمانی
aluminium cement
سیمان الومین
cement rendering
اندود سیمان
cement concrete
بتن سیمانی
cement coating
اندود سیمان
cement flooring
کف سیمانی
cement adhesive
چسبندگی سیمانی
white cement
سیمان سفید
cement mixer
بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
insulating cement
سیمان عایق
asbestos cement
سیمان پنبه کوهی
cement mixer
ماشینمخلوطکنندهسیمان
hydravlic cement
سمنتی که در زیر اب سفت میشود
hydraulic cement
سیمان اب بند
hydraulic cement
سیمان ابی
cement truck
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
keene's cement
سنگ گچ
cement truck
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
cement truck
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
hydraulic cement
سیمانی که در زیر اب میگیرد
smoothing cement
اندود سیمان پرداخت شده
soil cement
خاک سیمان
slag cement
سیمان شلاکه
slag cement
سیمان ذوب اهن
slag cement
سیمان تفاله اهنگدازی
slag cement
سیمان اهنگدازی
metallurgic cement
سیمان اهن گدازی
sulphated cement
سیمان ضد سولفاته
natrual cement
سیمان طبیعی
fireproof cement
سیمان نسوز
smoothing cement
استری
quick en
تندکردن
quick en
جان دادن
quick
سریع یا بدون اتلاف زمان
quick en
زنده کردن نیروبخشیدن به
to the quick
بی نهایت سراسر
quick en
تندشدن
to the quick
زیادازته
quick
تند و سریع
quick
زنده
quick
جلد سریع
to the quick
کاملا
quick
فرز
to the quick
ازته
quick out
نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
quick en
روح بخشیدن
quick
تند
quick
چابک
quick
چست
lime cement mortar
ملات کندگیر
lime cement mortar
ملات باتارد ملات حرامزاده
cement bound macadam
ماکادام ملاتی
lime cement mortar
ملات سه گرگه
high resistance cement
سیمان بامقاومت زیاد
low heat cement
سیمان کم حرارت
cement mortar coating
پوشش سیمانی
high resistance cement
سیمان ممتاز
lime cement mortar
ملاط اهک و سیمان
cement concrete lining
پوشش بتنی
cement bound macadam
ماکادام سیمانی
portland cement concrete
بتن سیمانی پرتلند
water cement ratio
نسبت اب و سیمان
soil cement lining
پوشش با خاک و سیمان
regulated set cement
سیمان زودگیر
lime cement mortat
ملاط آهک و سیمان
slag cement concrete
بتن سیمان اهنگدازی
portland cement mortat
ملات سیمان پرتلند
portland cement mortat
ملات سیمان
portland cement kiln
کوره سیمان پزی
asbestos cement slate
ارداواز
asbestos cement pipe
لوله ازبست سیمان
rotary cement klin
کوره سیمان دوار
aggregate cement ratio
نسبت مواد سنگی به سیمان
portland cement kiln
کوره پختن سیمان
of quick wist
زیرک
of a quick temper
تیزمزاج
quick eyed
تیزچشم
quick format
که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
of quick wist
زودفهم
quick fading
زودگذر
of a quick temper
تند
quick fading
بی دوام
quick fire
تیر سریع
quick in action
چابک
quick fuse
ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick freeze
بسرعت سرد کردن
quick format
دستوری
quick ground
زمین سست
quick firer
تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick fire
نواخت تند
quick fire
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick ening
احیاکننده
quick ening
زنده کننده
quick basic
کوئیک بیسیک
quick assets
موجودی نقدشو
quick asset
دارائی نقدی
quick action
عمل ضربتی انی
quick action
عمل انی ماسوره
quick growth
رشدسریع
quick gravel
دزدریگ
quick gravel
ریگ روان
quick change
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick clay
بتن زنده
quick disconnect
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
quick in action
جلد
quick ening
مهیج
quick growth
تندرویی
quick ening
نیروبخش
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick eared
تیزشنو
quick eared
تیزگوش
quick ear
گوش تیز
quick coupler
بست سریع در لولههای ابرسانی
kiss me quick
یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
super quick
ماسوره فوق انی
quick temper
تندخویی
quick temper
تندی
quick step
قدم تند
quick eye
چشم تیز
[تیزبین]
quick step
گام تند
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
quick silver
طبع سیمابی جیوه زدن به
quick silver
جیوه
quick silver
سیماب
quick temper
تیزمزاجی
quick tempered
تند مزاج
quick fix
راهحلسریعونهدائم
super quick
فوق انی
she is quick with child
جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick access
با دست یابی تند
the quick and the dead
زندگان ومردگان
quick witted
تیز هوش
quick wit
تیزهوشی هوش تیز
quick wit
هوش زیاد
quick time
قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick time
قدم تندرو
quick time
سر قدم بلند
quick sighted
زیرک
quick sighted
تیزبین
double quick
قدم تند
quick match
فتیله توپ یا ترقه
quick march
قدم رو
quick march
مارش تند
quick march
گام برداری تند
quick march
راهپیمایی تند
quick lime
اهک زنده
i ran as quick as i could
هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
in quick succession
تندپشت سرهم
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick in action
فرز
kiss me quick
زلف
quick opener
بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick recovery
رونق سریع
quick recovery
بهبود سریع
quick sight
بینایی تیز
double-quick
قدم تند
double-quick
باقدم تند رفتن
quick sight
تیزبینی
kiss me quick
طره
quick set
گرفتن فوری بتن
double quick
باقدم تند رفتن
quick sand
ماسه روان
quick scented
دارای شامه تیزیاتند
wood flooring on cement screed
کفپوشچوبیروینوارسیمانی
portland cement concrete lining
پوشش بتنی
rapid hardening portland cement
سیمان پرتلند با مقاومت زیاد
quick release system
جداکنندهدستگاه
He was too quick for her and jinked away every time.
او
[مرد]
برای او
[زن]
خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او
[زن]
در می رفت.
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
quick flashing light
چشمک زن تند
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
quick change gearbox
جعبه دنده نورتون
quick break switch
کلید قطع سریع
quick break fuse
فیوز قطع سریع
quick access memory
حافظه دستیابی سریع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com