Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
radiation field	میدان تابش
Other Matches
radiation	پرتوافشانی
radiation	تشعشع
radiation	تابش
radiation	درخشش
radiation	پرتوافکنی پرتوگستری
radiation	اشعه
radiation	برق
radiation	جلا
radiation	پرتوافکنی
x radiation	تشعشع اشعه مجهول
x radiation	اشعه ایکس
radiation	تشعشع اتمی
x radiation	پرتو ایکس
radiation	پرتو
radiation shield	وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
radiation scattering	تفرق تابشها
cosmic radiation	پرتو کیهانی
radiation scattering	انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
background radiation	تشعشعات هستهای محیطی تشعشعات محیطی
electronic radiation	تشعشع الکترونی
electromagnetic radiation	تابش الکترومغناطیسی
radiation sickness	بیماری تابشی
alpha radiation	وقوع طبیعی پرتو
radiation sickness	بیماری برتابشی
annihilation radiation	تابش نابودی
vdt radiation	پرتوافکنی VDT
visible radiation	تابش مرئی
visible radiation	طیف مرئی
background radiation	تابش زمینه
beta radiation	اشعه بتا
beta radiation	پرتو بتا
blackbody radiation	تابش جسم سیاه
radiation sickness	بیماری اشعه
total radiation	تشعشع کل
total radiation	تابش کل
electromagnetic radiation	تابشهای الکترومگنتیک
radiation source	منبع تشعشع
scattered radiation	تشعشع پراکنده
directive radiation	تشعشع جهت دار
space radiation	تشعشع رادیویی
terrestrial radiation	تابشهای زمینی
thermal radiation	تابش حرارتی
cosmic radiation	تابش کیهانی
ultraviolet radiation	تابش فرابنفش
corpuscular radiation	تشعشع ذرهای
solar radiation	اشعهانرژیخورشیدی
adaptive radiation	پرتوش سازگار
wave radiation	تابش موج
neutron radiation	تشعشع نوترونی
radiation efficiency	راندمان تابش
intensity of radiation	شدت تشعشع
radiation energy	انرژی تابشی
radiation excitation	تحریک تابشی
radiation hardening	سخت گردانی تابشی
radiation cooling	سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
radiation hazard	گزند تابش
radiation density	تراکم تابش
ionizing radiation	تابش یونیزه کننده
radiation constants	ثابتهای تابش
near ultraviolet radiation	تابش فرابنفش نزدیک
nuclear radiation	تشعشع هستهای
microwave radiation	اشعه میکروموجی
induced radiation	تشعشع القایی
thermal radiation	تشعشع حرارتی
polarized radiation	تابش قطبیده
prompt radiation	تشعشع کامل
ionizing radiation	تابش یون ساز
heat radiation	تابش گرما
radiation intensity	شدت تابش
radiation loss	تلف تشعشع
radiation of heat	تابش
radiation of heat	گرما
radiation of heat	انتقال گرمابوسیله تابش
soft radiation	تابش نرم
radiation pattern	الگوی تابش
extraterrestrial radiation	تابشهای ماوراء زمینی
exciting radiation	تابش برانگیزاننده
radiation pressure	فشار تشعشع
radiation loss	گمگشتگی تابش
energy radiation	تابش انرژی
gamma radiation	اشعه گاما
fluorescent radiation	تشعشع فلورسنت
radiation ionization	یونش تابشی
hard radiation	تابش یا پرتو سخت
radiation ionization	یونش فوتونی
radiation intensity	شدت تشعشع اتمی
radiation laws	قوانین تابش
gamma radiation	پرتو گاما
black body radiation	تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
magnetic dipole radiation	تشعشع دوقطبی مغناطیسی
kirchhoff radiation law	قانون تابش کیرشهف
black body radiation	اشعه جسم سیاه
net radiation factor	ضریب تابش خالص
airborne radiation thermometer	میزان الحراره تشعشعی هوابرد
solar radiation pressure	فشار تشعشعی خورشیغ
The Physics of Radiation Protection	فیزیک محافظت از پرتو
polarized electromagnetic radiation	تابش الکترومغناطیسی قطبیده
planck's radiation law	قانون تابش پلانک
The Physics of Radiation Protection	بهداشت پرتوی
continuous background radiation	تابش زمینهای پیوسته
ultra violet radiation	تشعشع ماوراء بنفش
The Physics of Radiation Protection	فیزیک بهداشت
cosmic microwave radiation background	زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
van allen radiation belt	کمربندهای تابشی وان الن
laser [light amplification by stimulated emission of radiation]	لیزر [تقویت نور به روش گسیل القایی تابش] [فیزیک]
field	محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field name	نام فیلد
to keep the field	درجای خودثابت ماندن
to take the field	جنگ اغازکردن
to keep the field	جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field	شاخه [دانشی]
field	تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field	بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field	بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field	نوشتن داده روی PROM
field	روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field	مشابه 4036
field	مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field	میدانه
field	کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field	فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field	رشته [دانشی]
field	فیلد
field	محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field	بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field	بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field	مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field	خارج اداره یا کارخانه
field	حوزه
field	صحرا
field	دشت کشتزار
field	کارگاه
field	دایره
field	رشته
field	میدان دید
field	زمینه رزمی صحرایی
field	شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field	جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field	توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field	زمین بازی
field	فرودگاه
field	زمین
field	دشت
field	میدان رزم صحرا
field	پایکار
field	میدان
zero field	میدان صفر
field	بمیدان یا صحرا رفتن
right field	سمتراستزمین
well field	حوزه تغذیه کننده چاه
To take field against somebody .	بر علیه کسی وارد شدن
zero field	بی میدان
zero field	بی حوزه
field rheostat	تنظیم کننده میدان
field rheostat	رئوستای میدان
field regulator	تنظیم کننده میدان
free field	حوزه ازاد
field regulator	نافم میدان
field rheostat	رگولاتورمیدان
free field	میدان عمل ازاد
force field	میدان نیرو
flying field	میدان فرودگاه
field round	یک دور تیراندازی صحرایی
fixed field	میدان ثابت
field worker	پژوهشگر میدانی
field work	کار صحرایی
field work	کار میدانهای
field rectifier	یکسوساز میدان
field ration	جیره رزمی
image field	میدان تصویر
image field	حوزه تصویر
ice field	یخزار یخ شناور
ice field	سرزمین یخی
high field	میدان قوی
grain field	کشتزار
gravitational field	میدان گرانش
field radio	رادیوی قابل حمل صحرایی
field range	میدان تیر رزمی
grounded field	سیم پیچ متصل به زمین
soccer field	زمین فوتبال
field range	میدان تیرجنگی
field roving course	مسابقه تیراندازی جنگلی
grain field	گندم زار
gold field	ناحیه زرخیز
field ration	جیره صحرایی
induced field	میدان القاء شده
field separator	جدا ساز میدان
field study	بررسی میدانی
field survey	نقشه برداری زمینی
field template	الگوی فیلد
field template	قالب فیلد
field theory	نظریه میدانی
field theory	تئوری میدان ها
field theory	نظریه اساسی میدان
field trial	مسابقه تازیهای شکاری
field wire	سیم جنگی
field trip	گردش علمی
field type	از نوع جنگی
field type	نوع رزمی
field wire	سیم صحرایی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com