English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (9 milliseconds)
English Persian
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
Other Matches
It was borne in on him. برای او [مرد] جا افتاد.
It was borne in on him. برای او [مرد] واضح شد.
borne اسم مفعول فعل bear
borne تحمل کرده یاشده
wind borne باد اورده
water-borne حمل شده از راه دریا
water-borne حمل شده در روی اب
water borne حمل شده از راه دریا
water borne حمل شده در روی اب
sea borne commerce بازرگانی دردریا
sea borne goods کالای حمل شده بوسیله دریا
vehicle محمل
vehicle برنده
vehicle ناقل
vehicle وسیله نقلیه
vehicle برندگر
vehicle حامل رسانه
vehicle رسانگر
vehicle خودرو
vehicle وسیله حمل
vehicle حمل کننده
vehicle رسانه
vehicle حامل
vehicle cargo بار تریلی دار
vehicle chain زنجیر وسیله نقلیه
vehicle summary فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
tracked vehicle وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
all-terrain vehicle وسیلهنقلیهبلند
catering vehicle وسیلهآذوقهرسان
commercial vehicle وسیلهحملکالاومسافردر جاده
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
control vehicle تانک نافم حرکت
combination vehicle خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
vehicle cargo بار چرخدار
utility vehicle وسیله نقلیه عام المنفعه
utility vehicle وسیله نقلیه عمومی
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
refrigerator vehicle وسیله نقلیه یخچال دار
motor vehicle خودرو
motor vehicle خودرو موتوری
motor vehicle وسیله نقلیه موتوری
space vehicle فضا پیما
space vehicle وسیله نقلیه فضایی
landing vehicle خود روشنی دار اب خاکی
tank vehicle خودرو تانکر
tank vehicle خودرو تانکرسوخت
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
truck vehicle خودرو نظامی
truck vehicle کامیون
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
combination vehicle خودروهای مرکب
aerospace vehicle هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
amphibious vehicle خودروی اب خاکی
airborne vehicle وسیله انجام عملیات هوابرد
armored vehicle خودروی زرهی
armored vehicle خودروی زرهدار
armored vehicle زرهپوش
articulated vehicle وسیله نقلیه مفصلی
airborne vehicle وسیله هوابرد
combat vehicle خودروی رزمی
control vehicle خودرونافم ستون یا نافم حرکت
rail سرزنش
rail توبیخ
rail ریل
rail وادارمیانی در و پنجره
rail الت میانی در و پنجره
rail سرکوفت طعنه
rail ریل خط اهن
per rail با راه اهن
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
rail خط اهن
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
rail نرده
rail شینه
z rail ریل یا شینه "زد"
by rail با راه اهن
by rail باقطار
third rail ریل کنتاکت
road transport vehicle کامیون
road transport vehicle ماشین باری
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger سرنشین خودرو [اتومبیل رانی]
vehicle registration office اداره راهنمایی و رانندگی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
tank recovery vehicle خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
to tow a vehicle [to a place] یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
vehicle mass ratio نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
motor vehicle industry صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
consolidated vehicle table فهرست خودروهای محموله در کشتی
crawl type vehicle وسیله نقلیه نوع خزنده
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
multi purpose vehicle وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
armored reconnaissance vehicle خودروی شناسایی زرهی
fishplate rail ریل وصلهای
damper rail ریلدمبر
side rail ریلکناری
sill rail ریلپایه
sliding rail ریلمتحرک
top rail ریلبالایی
towel rail میلهحوله
picture rail قابعکس
safety rail سپرامنیتی
running rail ریلسیار
hammer rail ریلچکش
rub rail ریلساینده
lock rail ریلقفلشده
metal rail ریلفلزی
rail track خطآهن
rail section بخشریل
rail joint اتصالریل
rail track مسیرریل
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
guard-rail نرده
bottom rail پاسار
bullhead rail ریل سردوبل
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
conductor rail شینه هادی
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
conductor rail ریل هادی شمش هادی
contact rail ریل کنتاکت
frieze-rail نرده پیشخوان
cross-rail اسکلت چوبی
communion-rail نرده محراب
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
cross rail نردهمیانی
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
hand rail جان پناه
hand rail دستگیره نرده
guard rail نرده دست انداز راه پله
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
hand rail جانپناه
hand rail دست انداز
hand rail دست انداز نرده
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
rail capacity فرفیت راه اهن
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
rail bond پل ریل
railroad rail ریل راه اهن
rail tanker واگن مخزن دار
rail switch دوراهی
rail spike میخ یا پیچ ریل
hand rail نرده
guide rail شینه راهنما
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
balance rail ریلتوازن
free on rail تحویل در راه اهن
free on rail تحویل کالا روی قطار
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
grooved rail ریل شیاردار
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
fishplate rail ریل پشت بندی
guard rail جان پناه
check-rail ریلتنظیم
closure rail ریلفرعی
guide rail ریل راهنما
motor vehicle liability insurance بیمه ماشین [اصطلاح روزمره]
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
amphibious vehicle availability table جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
vehicle used for migrant-smuggling operations خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
skidding door rail ریل زیر در کشویی
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
rail tank car واگن نفت کش
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
film guide rail ریلراهنمایفیلم
double rail logic منطق دو خطی
double curtain rail میلهدوتاییپرده
top rail of sash حمایلریلی
bottom side rail ریللغزندهزیرین
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
single rail logic منطق تک خطی
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
single curtain rail ریلپردهتکی
rail shuttle service سرویسانتقالریل
The motor vehicle is covered by theft insurance. این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
top and bottom rail of door frame پاسار
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com