English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
rail cambering machine دستگاه ریل خم کن
Other Matches
per rail با راه اهن
by rail با راه اهن
by rail باقطار
rail دست انداز کمرکش در و پنجره
rail الت میانی در و پنجره
rail ریل
rail شینه
z rail ریل یا شینه "زد"
third rail ریل کنتاکت
rail سرزنش
rail توبیخ
rail سرکوفت طعنه
rail ریل خط اهن
rail خط اهن
rail نرده
rail نرده کشیدن توبیخ کردن
rail وادارمیانی در و پنجره
catch a rail برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
damper rail ریلدمبر
frieze-rail نرده پیشخوان
cross rail نردهمیانی
closure rail ریلفرعی
towel rail میلهحوله
cross-rail اسکلت چوبی
guard-rail ریل نگهدار حائل ریل
safety rail سپرامنیتی
rail joint اتصالریل
rail section بخشریل
picture rail قابعکس
rail track خطآهن
rail track مسیرریل
top rail ریلبالایی
sliding rail ریلمتحرک
rub rail ریلساینده
sill rail ریلپایه
metal rail ریلفلزی
bottom rail پاسار
bullhead rail ریل سردوبل
guard-rail نرده
communion-rail نرده محراب
choir-rail [ردیفی از نرده ها یا جداره ی مشبک که جایگاه همسرایان را از شبستان کلیسا جدا می کند.]
chancel-rail دیواره مشبک [کلیسا]
chancel-rail نرده مشبک [کلیسا]
chair-rail [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
altar-rail [نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
hammer rail ریلچکش
lock rail ریلقفلشده
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
running rail ریلسیار
guard rail نرده هائیکه در دوطرف پل جهت عابرین ساخته میشود
free on rail تحویل در راه اهن
hand rail جانپناه
hand rail دست انداز
hand rail دست انداز نرده
fishplate rail ریل پشت بندی
fishplate rail ریل وصلهای
hug the rail غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
railroad rail ریل راه اهن
side rail ریلکناری
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
free on rail تحویل کالا روی قطار
hand rail دستگیره نرده
guard rail جان پناه
grooved rail ریل شیاردار
guard rail نرده دست انداز راه پله
guide rail ریل راهنما
grab a rail خارج شدن از موج با گرفتن میله تخته موج
hand rail نرده
ship's rail راه اهن منتهی به کشتی
guide rail شینه راهنما
hand rail جان پناه
rail tanker واگن مخزن دار
contact rail ریل کنتاکت
conductor rail ریل هادی شمش هادی
post and rail مانع در پرش اسب 4 تیر افقی و 2 تیر عمودی
rail bond پل ریل
crane rail مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
transport by rail حمل و نقل بار بوسیله راه آهن
to rail a place گرداگردجائی نرده یامحجرکشیدن
rail capacity فرفیت راه اهن
rail capacity حداکثرفرفیت کشش ریلها از نظرتعداد قطار در روز
conductor rail شینه هادی
balance rail ریلتوازن
rail switch دوراهی
check-rail ریلتنظیم
rail spike میخ یا پیچ ریل
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
missile launch rail ریل فراگیرنده موشک
bottom side rail ریللغزندهزیرین
rail tank car واگن نفت کش
single rail logic منطق تک خطی
rail shuttle service سرویسانتقالریل
film guide rail ریلراهنمایفیلم
double curtain rail میلهدوتاییپرده
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
rail borne vehicle وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
double rail logic منطق دو خطی
pedestrian guard rail جانپناه برای پیاده رو
skidding door rail ریل زیر در کشویی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
single curtain rail ریلپردهتکی
top rail of sash حمایلریلی
top and bottom rail of door frame پاسار
to shift freight traffic from road to rail حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine بیت اجرا میشود
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
two way machine ماشین دو راهه
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine براده برداشتن
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine تراشیدن ماشین
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine شیارانداختن روی فلز
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
machine دستگاه
machine ماشین
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
printer machine دستگاه چاپ
multi way machine دستگاه چند راهه
scouring machine ماشین سایش
sanding machine ماشین سنباده زنی وصیقل کاری
machine run رانش ماشین
reaping machine ماشین درو
reeling machine ماشین نخ پیچی
reeling machine چرخک
sandblast machine ماشین ماسه پاش
punching machine دستگاه پانچ
machine word کلمه ماشین
milking machine ماشین قابل حمل که داده ماشینهای مختلف را می پذیرد و به کامپیوتر بزرگتر ارسال میکند
machine readable خواندنی توسط ماشین
machine oriented ماشین گرا
milling machine ماشین تراش
machine operator متصدی ماشین
machine operator اپراتور ماشین
machine operator اپراتوردستگاه
machine operator کارگردان ماشین
machine operating عملکرد ماشین
machine readable قابل خواندن توسط ماشین
machine recognization بازشناختی توسط ماشین
machine welding جوشکاری ماشینی
machine translation ترجمه ماشینی
machine time زمان ماشین کاری
machine time وقت ماشین
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
machine run اجرای ماشین
machine ringing زنگ ماشینی
machine representation نمایش ماشیی
machine oil روغن ماشین
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
planer machine ماشین صفحه تراش
planing machine ماشین کندگی
machine language زبان ماشین
printer machine ماشین چاپ
machine interupption وقفه ماشین
punching machine ماشین سوراخکن
machine intelligence هوش ماشین
machine learning فراگیری ماشین
open machine ماشین باز
milling machine ماشین فرز
milling machine دستگاه فرز
molding machine دستگاه قالب گیری
machine number عدد سرعت هواپیما
mortising machine دستگاه کام کنی
mowing machine ماشین علف چینی
mowing machine علف چین
object machine ماشین مقصود
punching machine دستگاه منگنه
sub-machine gun تیربار خودکار
cog in the machine <idiom> قطرهای از دریا
plaiting machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
plaiting machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
pleating machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
kidney machine ماشینکمکیبرایافرادبیمار
rowing machine ماشینپایی
sub-machine guns مسلسل دستی
sub-machine guns تیربار دستی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com