Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
raise to a higher power
افزایش دادن نما
Other Matches
to invoke a higher power
به مقامی بالاتر رجوع کردن
[برای کمک]
higher up
برتر
higher up
رئیس
higher up
عضو ارشد
higher up
ارشد
higher
بالاتر
higher education
اموزش عالی
derivatives of higher order
مشتقهای مرتبه بالا
[ریاضی]
higher brain centers
مراکز عالی مغز
higher mental processes
فرایندهای عالی ذهن
to fly at a higher game
همت برچیزعالی ترگماشتن
higher order conditioning
شرطی سازی سطح بالا
higher order factor
عامل مرتبه بالا
mean higher high water
ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
hunger for power
[craving for power]
میل شدید به قدرت
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
raise
باراوردن
raise
بالا کشیدن
raise
بالا بردن
to raise
مطرح کردن
to raise
اشاره کردن
to raise
ذکر کردن
raise
رفیع کردن
raise
بر پاکردن
raise
از جا کندن
raise
تحریک کردن
raise
بالابردن
raise
زیادکردن ترقی دادن
raise
برپا داشتن
raise
تحریک کردن بعمل اوردن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
raise
بالا بردن دستمزد
raise
افزایش
raise
برافراشتن
raise
بیدارکردن
raise
تولید کردن
raise
پروراندن زیاد کردن
raise
از بین بردن
raise
دفع کردن
raise
ترفیع
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
to raise
نام بردن
to raise the v
توری یانقاب ازروی برداشتن
raise
اقامه کردن
raise
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise an argument
احتجاج
raise an argument
حجت اوردن
raise a laugh
خنده راه انداختن
raise a dust
داد و بیداد کردن
lateral raise
تمرین تقویت عضلههای پشت و شانه با دنبل
raise a dust
گرد و خاک بلند کردن
raise a hell
اشوب کردن
raise a devil
شلوغ کردن
raise a devil
اشوب کردن
to raise a dust
گردوخاک بلندکردن
raise edges
لبههای برامده
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
raise the wind
پول برای مقصودی راه انداختن
raise of loom
بنا کردن دار قالی
raise of loom
بنا کردن دار قالی
raise of loom
برافراشتن
raise of loom
بالا بردن
raise the hand
بالابردن دست برنده
raise pistol
فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
raise money
جمع اوری کردن پول
raise money
فراهم کردن پول
raise its head
پدید امدن
raise its head
پیدا شدن
to raise a dust
شلوق کردن
to raise a dust
اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
raise a cain
اشوب کردن
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
to raise a monument
برپا کردن بنای یادگاری
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
raise a hell
شلوغ کردن
edge raise
بلندی لبه ورق
donkey raise
تمرین خم شدن با وزنه روی پشت
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
to raise a monument
ساختن بنای یادگاری
raise a cain
شلوغ کردن
raise a question
مطرح کردن سوال
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
to raise cain
اشوب کردن
to raise funds
تهیه وجه یاسرمایه کردن
to raise hell
اغتشاش کردن
to raise the devil
شلوق کردن
to raise the wind
پول برای مقصودی فراهم کردن
raise a hand
<idiom>
به دردسر انداختن
to raise up seed
تولید نسل کردن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
raise cain
پیراهن عثمان کردن
To raise money.
پول فراهم کردن
to raise dust
گرد و خاک به پا کردن
to raise a stink
<idiom>
گرد و خاک به پا کردن
[اصطلاح مجازی]
To obstruct. To raise difficulties.
سنگ انداختن (اشکالتراشی )
to raise a hue and cry
سروصدادر اوردن
to raise a hue and cry
هیاهوراه انداختن
Those who agree,raise their hands.
موافقین دستهایشان رابلند کنند
to raise big problems for the country
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
To raise difficulties . To creat obstacles.
اشکال تراشی کردن
To raise a question . To bring up a matter .
موضوعی رامطرح کردن
To kick up a row. To raise hell. To make a scene.
داد وبیداد را ؟ انداختن
power
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power up
روشن کردن
power
قدرت نیرو
power
شدت
power
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power
حذف توان کامپیوتر
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
useful power
قدرت مفید
outside power
جریان خارجی
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
will to power
قدرت خواهی
power
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
e. power
قوه مجریه
e. power
نیروی اجرایی
power
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
will-power
قدرت اراده
will-power
عزم راسخ
will-power
تصمیم
will-power
اراده
power
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
useful power
توان مفید
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
power
توانایی
power
انرژی
power
توان
power
نیرو
power
توان برقی
power
زور بکاربردن
power
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power
قدرت دیدذره بین
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
power
اقتدار سلطه نیروی برق
power
برق
in power
صاحب مقام
in power
دارای اختیارات
power
توان نیرو
power
برتری
power
دستگاه برقی
power
برقی
power
قوه
power
راندن
power
اقتدار و اختیار
power
دولت
power
حداکثر تلاش در کمترین زمان
power up
برق
power
قوه یا توان
power
درشت نمایی قدرت دوربین
power
قدرت
power
خاموش کردن یک وسیله
power 0
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power
توان از دست رفته
power on
روشن کردن
power i
طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power
[over somebody/something]
قدرت
[ بر کسی یا چیزی]
power down
قطع برق خاموش کردن
power down
قطع نیرو
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
will power
<idiom>
قدرت
power
قوه
[ریاضی]
power
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
توان
[ریاضی]
power
زور
power saw
اره ماشینی
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power saw
دستگاه اره
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
power level
تراز توان
power play
نقشه تهاجمی
power pack
دستگاه تنظیم برق
reactive power
توان واکنشی
power pack
جعبه تغذیه
power rammer
زمین کوب مکانیکی
power politics
سیاست جبر زور طلبی
power politics
سیاست زور
power supplay
منبع تغذیه
power loss
اتلاف توان
power loss
تلف قدرت
power mower
چمن زن یا علف چین موتوری
rated power
هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
reactive power
توان هرز
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
reactive power
توان غیر فعال
reactive power
توان راکتیو
real power
توان حقیقی
power of production
نیروی تولید
power of reservation
حق اعتراض
power loss
گمگشتگی قدرت
power play
حمله دسته جمعی
power mains
شبکه جریان قوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com