Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 127 (6 milliseconds)
English	Persian
raking pile	شمع پشتبند
Other Matches
raking	شیار
raking	با سرعت جلو رفتن
raking	با چنگک جمع کردن
raking	جمع اوری کردن
raking	ریک
raking	دستگاه سنجش خطای برد توپ
raking	زاویه بین قائم محل و محورچرخ دم هواپیما
raking	شیب
raking	سفر
raking	رگه
raking	اثر
raking	شن کش
raking	چنگک چنگال
raking	خط سیر
raking	جای پا جاده باریک
raking	شکاف
raking	خمیدگی شیب
raking	هرزه
raking	فاجر
raking	بد اخلاق فاسد
muck-raking	مچگیریوافشاگریازدولت
raking out of a joint	درزخراشی
raking out of a joint	درز گشایی
raking out of a joint	درز اره شده
raking out of a joint	تهی کردن درزها
raking bond	رج چینی جناغی
pile	پیل
pile	ستون
pile	گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
pile	خامه فرش
pile	کرک
pile up <idiom>	روی هم قرار دادن
pile-up	تصادف چند ماشین
pile-up	تراکم کار
pile-up	انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pile it on	اغراق گفتن
pile	نوک تیر
pile	تیرپایه
pile	خواب پارچه
pile	پارچه خزنما
pile	اندوختن
pile	توده کردن کومه کردن
pile	یک تارموی
pile	سد موج شکن
pile	ستون پل
pile	ستون ستون لنگرگاه
pile	مقدار زیاد کرک
pile	کومه
pile	دستک
pile	توده
pile	کپه
pile	شمع
pile	پیل اتمی
pile	پرزقالی وغیره
sand pile	توده شن
timber pile	پایه چوبی
storage pile	انبار مصالح در کارگاه
pile-ups	تصادف چند ماشین
shoe of a pile	نوک شمع
sheet pile	سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
pile planking	دیوار سپر فولادی
screw pile	شمع پیچی
sand pile	توده ماسه
to make a pile	پول بسیار اندوختن
to pile arms	چاتمه زدن
silk pile	خامه ابریشمی
silk pile	پرز ابریشمی
pile height	ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile	پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile	عدل کرک
bale of pile	عدل خامه
make a pile <idiom>	پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom>	بار خود را بستن
pile-ups	تراکم کار
pile-ups	انباشتگی کارهای عقب افتاده
uranium pile	مشعل هسته اتمی
uranium pile	مشعل اورانیومی
to pile up or on the agony	شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to pile up a ship	کشتی را بخاک نشاندن
unspun pile	[خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
pile planking	سپرکوبی
atomic pile	واکنشگاه اتمی
pile bent	پایه
nuclear pile	پیل هستهای
king pile	تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
head of a pile	سر شمع
friction pile	شمع اصطکاکی
friction pile	شمع مالشی
foundation pile	میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
foundation pile	تیر فونداسیون
f. pile or pyre	توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
dry pile	باطری قلمی
dry pile	پیل خشک
driven pile	شمع کوبیده
cross or pile	شیر یا خط
concrete pile	شمع بتنی
concrete pile	پایه بتونی
bored pile	شمع درجا
bearing pile	تکیه گاه پایه کوب
pile bent	خرک
pile cap	دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile cap	کلاهک شمع
pile hammer	چکش شمع کوب
pile group	دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile foundation	فونداسیون ستون
pile foundation	شمع پی
pile foundation	شالوده شمعی
pile foot	قسمت تحتانی شمع
pile engine	شمعکوب
pile head	سر شمع
pile dwelling	ابسرا
pile driver	تیرکوب
pile driver	ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile driver	شمعکوب
pile driving	شمعکوبی کردن
pile plank	سپر
pile helmet	کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile head	قسمت فوقانی شمع
double-pile house	خانه دو خوابه
carbon pile regulator	نافم کربنی
end bearing pile	شمع نوک تیز
steam pile driver	دنگ بخاری
pile driving appartus	ماشین شمعکوبی
steam pile driver	شمعکوب بخاری
carbon pile voltage regulator	تنظیم کننده ولتاژ زغالی
To make money. To make ones pile.	پول درآوردن ( ساختن )

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com