Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
English
Persian
read pulse
تپش خواندن
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
pulse
ایمپولز
pulse
ضربه
pulse
تپیدن
pulse
جهندزدن
pulse
نبض
pulse
ضربان
pulse
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulse
مجموعه متمادی پالسهای مشابه
pulse
اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
pulse
پالس
pulse
پولس
pulse
امواج ضربانی
pulse
تپ
pulse
دوره کوتاه سطح ولتاژ
pulse
جهند
pulse
تپش
transmitted pulse
امواجارسالی
disable pulse
تپش ناتوان ساز
dial pulse
تپش شماره گیری
pulse amplitude
دامنه تپش
drive pulse
تپش تحریک
enable pulse
تپش تواناساز
flyback pulse
پالس برگشت
voltage pulse
پالس ولتاژ
heat pulse
پالس حرارتی
ignition pulse
پالس احتراق
to feel any one's pulse
کمان کردن
pulse amplifier
تقویت کننده پالس
uneven pulse
نبض غیر مستوی
leaping pulse
نبض غیر مستوی
input pulse
پالس ورودی
input pulse
ایمپولز ورودی
ignition pulse
ایمپولز احتراق
ignition pulse
ضربه احتراق
pulse converter
مبدل پالس
pulse counter
ضربه شمار
pulse shape
ریخت تپش
pulse train
قطار تپشها
pulse train
سلسله تپش ها
pulse transformer
مبدل ضربه
pulse transmitter
فرستنده پالس
pulse width
پهنای تپش
pulse width
پهنای پالس
to feel any one's pulse
لمس کردن
to feel any one's pulse
دست زدن
to feel any one's pulse
حس کردن احساس کردن دریافتن
thrilling pulse
نبض مختلج
strobe pulse
تپش بارق
pulse repetition
تجدید ضربان پی امد ضربان
pulse repetition
تکرار ضربان
pulse counter
پالس شمار
pulse dialling
شماره گیری تلفن از طریق ارسال پالسهایی روی خط
pulse duration
مدت تپش
pulse generator
تپش زا
pulse generator
مولد تپش
pulse length
درازای تپش
pulse modulation
تلفیق تپشی
pulse modulation
مدولاسیون پالس
pulse period
تناوب پالس
pulse pressure
فشار نبض
pulse regeneration
باز زایی تپش
pulse repetition
تکرار تپش
rectangular pulse
ضربه مستطیلی
pulse triggering
رها سازی تپش
data pulse
ضربان داده
clock pulse
تپش زمان سنجی
ideal rectangular pulse
پالس مربعی ایده ال
pulse code modulation
تلفیق رمز تپشی
serrated vertical pulse
ضربه عمودی دندانهای
high power pulse
پالس قوی
To sound someone out . To feel someones pulse .
مزه دهان کسی را فهمیدن
high power pulse generator
مولد پالس پرقدرت
read
تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read
وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read
گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read out
بازخوانی
read
کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read
ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read
گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read
بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read
اسکن کردن متن چاپ شده
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read only
فقط خواندنی
read in
ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read
قرائت کردن
read
خواندن
read
بازخواندن
read
تعبیر کردن
read
استنباط کردن
read
رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read
عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
well read
اهل مطالعه و تحقیق
Read me right ...
من را درست درک بکن ...
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to read out
بلند خواندن
to read too much into
تفسیر ناموجه کردن
read only
تنها خواندنی
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
to read over something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something
چیزی را از اول تا آخر خواندن
well-read
با اطلاع
well read
با اطلاع
well-read
اهل مطالعه و تحقیق
to read off
از روی چیزی خواندن بلندخواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
read/write
خواندن- نوشتن
to sight-read something
از روی ورقه
[نت موسیقی]
آلت موسیقی بازی کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
Read the story
فرم تریو
scatter read
پراکنده خوانی
scatter read
دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
I read through the letter.
من این نامه را کاملا میخوانم.
write once read many
چند باربخوان
to read a book
کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to read between the lines
معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read one a lecture
کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson
کسیرا اندرزدادن
to read one a lesson
بکسی نصیحت کردن
He can neither read nor write.
نه می تواند بخواند نه بنویسد
write once read many
یکبار نویس
write once read many
چند بار بازیاب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
lip read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
destructive read
خواندن مخرب
destructive read out
بازخوانی مخرب
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
he can read the sky
ستاره شناس است
he cannot read or write
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future
خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly
شمرده نخواند
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
deep read
با اطلاع
deep read
بسیار خوانده
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
lip-read
لب خواندن
lip-read
کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip read
لب خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
reed or read
شیر دادن
backward read
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
i had a quiet read
که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep
برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
read head
هد خواندن راس خواندن
read ink
ink nonreflective
read mostly memory
حافظه بیشتر خواندنی
read only memory
حافظه فقط خواندنی
read only storage
انباره فقط خواندنی
read head
نوک خواننده
read head
نوک خواندن
read strobe
بارقه خواندن
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
read/write head
هدخواندن- نوشتن
I premise that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
read/write file
فایل خواندنی / نوشتنی
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
I assume that you did read this article.
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
commonly read paper
روزنامه کثیر الانتشار
fusible read only memory
MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read/write memory
حافظه خواندنی / نوشتنی
the bill was read for the first time
شور اول لایحه تمام شد
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
Every one is supposed to know to read and write .
فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
read the riot act
<idiom>
به کسی هشدار دادن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
control read only memory
حافظه فقط خواندنی کنترلی
to read people's hands
کف بینی کردن
electrically erasable read only memory
حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
the heart's letter is read in the eyes
<proverb>
رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
erasable programmable read only memory
eprom
He has read the book from cover to cover .
کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com