English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (8 milliseconds)
English Persian
real fluid سیال واقعی
Other Matches
fluid متغیر
fluid سیاله
fluid شاره
fluid مایع متحرک
fluid نرم وابکی
fluid جسم سیال
fluid سیال
fluid روان
the seminal fluid نطفه
spinal fluid مایع نخاعی
working fluid سیال عامل
correcting fluid لاکغلطگیری
correction fluid غلطگیرمایع
working fluid سیال متحرک
soldering fluid مایع لحیم کاری
brake fluid روغن ترمز
fluid dram واحد سنجش مایعات برابر با8/1 اونس مایع
fluid friction اصطکاک روغنی
fluid capital سرمایه سیال
fluid ounce واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
hydraulic fluid سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
fluid intelligence هوش سیال
fluid logic منطق سیلانی
fluid mechanics مکانیک سیالات
fluid clutch کلاج روغنی
ideal fluid سیال ایده ال
fluid ounces واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
electric fluid سیال برقی
fluid resistance مقاومت سیال
perfect fluid سیال کامل
fluid capital سرمایه متحرک
fluid centre مرکز سیال
supercritical fluid chromatography کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
working lead fluid سیال متحرک یا عامل
fluid adjustment screw پیچگوشتی قابل تنظیم سیال
anti icing fluid مایع ضد یخ
fluid bed vulcanization وولکانش در بستر سیال
cerebro spinal fluid مایع مغزی- نخاعی
fluid bed polymerization بسپارش در بستر سیال
supercritical fluid chromatography/mass spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
real will مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real will نظریه اراده واقعی
the seeming and the real فاهروباطن
real value ارزش واقعی
the seeming and the real نماوحقیقت
real بی خدشه صمیمی
real واقعی
real اصل
real غیر مصنوعی طبیعی
real واقعی موجود
real حقیقی
real راستین
real <adj.> صحیح
real <adj.> درست
real غیر پولی
real <adj.> مناسب
real <adj.> شایسته
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real image تصویر حقیقی
real income درامد واقعی
real gas گاز حقیقی
real function تابع حقیقی
real earnings درامدهای واقعی
real costs هزینههای واقعی
real constant ثابت حقیقی
real assets دارائیهای واقعی
real anxiety اضطراب واقعی
real address آدرس حقیقی
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
real address آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real address آدرس واقعی
real income مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real memory حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real memory حافظه حقیقی
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real number عدد حقیقی [ریاضی]
real world دنیایحقیقی
real numbers اعداد واقعی
real McCoy <idiom> چیز واقعی واصیل
real numbers اعداد حقیقی
to look like the real thing مانند چیزی واقعی بودن
real memory حافظه واقعی
real mode حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode حالت واقعی
real module ضریب حقیقی
She was a real beauty. یک تکه ماه بود
real number عدد حقیقی
real number عددی که با بخش کسری همراه است .
real action دعوی غیر منقول
real estate ملک
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time بازده فوری
real time بازده بلادرنگ بی درنگ
real time انی
real time زمان حقیقی
real time بلادرنگ
real investment سرمایه گذاری واقعی
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real power توان حقیقی
real power توان موثر
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real estate املاک و ساختمان
real estate زمین
real estate مستغلات
real estate خرید زمین
real estate مال غیرمنقول
real estate املاک و مستغلات
real estate مستغل
real time بلا درنگ
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real property اموال غیرمنقول
real property دارایی غیر منقول
real capital سرمایه واقعی
real account حساب خرید املاک
real estate معاملات زمین
real storage انباره واقعی
real wage مزد واقعی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
real account حساب دارایی غیرمنقول
real sector بخش واقعی
real storage حافظه حقیقی
real score نمره واقعی
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
to let something [British E] [Real Estate] کرایه دادن چیزی
to make a real effort تلاش جدی کردن
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real time output خروجی انی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real box wing بالی با سه تیرک
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
to let something [British E] [Real Estate] اجاره دادن چیزی
real time processing پردازش بلادرنگ
real time clock ساعت بلادرنگ
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
real time system سیستم بلادرنگ
real time system سیستم بلا درنگ
real time output خروجی بلا درنگ
real time clock زمان سنج بلادرنگ
index of real wages شاخص دستمزدهای واقعی
real stagnation point نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real interest rate نرخ بهره واقعی
real rate of interest نرخ بهره واقعی
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
real purchasing power قدرت خرید واقعی
real money supply عرضه واقعی پول
true or real focus کانون حقیقی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
real estate tax مالیات بر مستغلات
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
real national income درامد ملی واقعی
real estate broker واسطه املاک
real estate agency بنگاه معاملات املاک
real balance effect اثر مانده واقعی
real time input ورودی بلا درنگ
He is a real stinker. He is a rotten fellow . آدم گندی است
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> داءیه دلسوز تر از مادر
real time image generatiom تولید تصویر انی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com