English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
rear point قسمت نوک عقب دار
rear point اخرین قسمت عقب دار
Other Matches
rear بلندکردن
rear پروردن
to take in rear از پشت سر حمله کردن به
at the rear of پشت سر
at the rear of درعقب
at the rear of پشت
rear تربیت کردن
rear افراشتن
rear عقبه سپاه
rear نمودار شدن عقب
rear پشت
rear دنبال
rear عقب
rear دنباله
the rear vassals مالیات دهندگان
rear echelon رده عقب
to bring up the rear از عقب امدن
rear derailleur درایلرعقبی
to hang on the rear برای حمله دنبال کردن
rear court انتهای زمین
the rear vassals اتباع تیولدار
the rear of a house قسمت عقب یا پشت خانه
rear area منطقه عقب
rear axle محور چرخ عقب
to close up the rear اخر از همه امدن
rear barrier حد عقب سپاه یا لشگر
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
rear lights چراغهایعقب
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
rear view منظرهپشتتراکتور
rear seat صندلیعقب
rear light چراغعقب
rear leg دنبالهپایه
rear indicator شاخصانتهایی
rear foil دنبالهتیغه
rear runner گردنهپشتی
rear bumper دنبالهسپر
rear brake ترمزعصبی
rear beam دنبالهشاهینترازو
rear apron دنبالهکراوات
bring up the rear <idiom> آخرهمه قرارگرفتن
rear party عقب دار
rear admirals سرتیپ دریایی
rear party قسمت عقبه
rear admiral سرتیپ دریایی
rear admiral دریادار
rear of queue عقب صف
rear admirals دریادار
rear sight نمای پشت
at the rear of the stage <adj.> <adv.> در پس پرده
at the rear of the stage <adj.> <adv.> پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
rear sight شکاف درجه
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
rear guard عقب دار
rear wall دیوار پشت
rear echelon قسمت عقب جبهه عقب جبهه
rear foot پای عقب
rear window پنجره عقب
rear wheel چرخ عقب
rear guard نیروی عقب دار
rear mounted engine موتور عقب
rear limit line خطمحدودکنندهعقب
rear engine drive موتور عقب
rear brake pedal پدالترمزانتهایی
rear crotch and near arm نوعی کنده رو
rear-view mirror آیینهی جلو
rear-view mirror آیینهی عقبنما
rear-view mirror آیینهی پسنما
rear-view mirrors آیینهی جلو
rear-view mirrors آیینهی عقبنما
rear area security تامین منطقه عقب
rear-view mirrors آیینهی پسنما
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
rear axle shaft محور چرخ عقب
rear axle drive محرکه چرخ عقب
rear axle casing پوسته محور عقب
duck under and rear takedown یک دست و یک پا
rear takedown with outside leg tackle زیریک خم
rear waistlock and back sweep درو از بغل
rear takedown with outside leg tackle گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear waistlock and knee block درو از پشت
rear takedown with inside singleleg & kn زیریک خم اقل از راست
rear waistlock and side sweep درو با مایه سالتو و بارانداز
rear takedown with outside singleleg byl زیریک خم میانکوب همراه بااقل ازچپ
rear takedown with single leg tackel افلاک پیشرو
rear takedown with single leg tackel زیریک خم
rear waistlock and forward single leg درو با مایه از مچ پا
rear takedown with single leg tackel میانکوب
rear waistlock and forward inside leg tr انواع درو
rear takedown with double leg tackle زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
to come to a point بنوک رسیدن
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
to come to a point باریک شدن
in point بجا
three point فن 3 امتیازی کشتی
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
in point مناسب
in point در خور
far point برد بینایی
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
point out <idiom> توضیح دادن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
The point is that… چیزی که هست
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
not to point پرت بیجا
zero point نقطه صفر
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point to point نقطه به نقطه
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور نامربوط
off the point بطور بی ربط
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
near point نقطه نزدیک
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
point four اصل چهار
on the point of going در شرف رفتن
point نقطه
point نکته
point ماده اصل
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point موضوع
point باریک کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point جهت
point سر
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point نوک
point جهت مرحله
point محل مرکز
point مقصود
point اصل
point درجه امتیاز بازی
point نمره درس پوان
point امتیاز
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point نوک گذاشتن
point خاطر نشان کردن
point نشان دادن
point اشاره کردن
point نقطه گذاری کردن ممیز
point رسد نوک
point هدف
point راس
point مسیر
point مرحله قله
point پایان
point تیزکردن
point نشانه روی کردن
point هدف گیری کردن
point متوجه ساختن
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point نقط ه
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
the point is اصل مطلب این است
point نشان میدهد
not to the point خارج از موضوع
point به سمت متوجه کردن
point محل یا موقعیت
point پوینت
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point محل شروع چیزی
point درصد
point نقطه گذاری کردن
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point حد
not to point بیرون از موضوع
point نقطه نوک
point محل
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point مرکز راس حد
point دماغه
pivot point نقطه نشانه
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
reentry point نقطه بازگشت
plumb point نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
pivot point نقطه چرخش ناو
radix point ممیز
reentry point نقطه باز گذشت
plate point نقطه پلیت
pivot point مرکز چرخش
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
point d'appui پایه
point of aim نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com