English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (4 milliseconds)
English Persian
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
Other Matches
to refresh something چیزی را نو کردن [اصطلاح مجازی]
refresh دوباره پر کردن
refresh تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh بهنگام سازی مرتب محتوای RAM پویا با خواندن و نوشتن مجدد داده ذخیره شده برای اطمینان از بازیابی داده
refresh تعداد دفعاتی که در هر ثانیه تصویر روی CRT دوباره رسم میشود
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refresh مدت زمانی که کنترول محتوای قطعه RAM پویا را بهنگام میکند
refresh تعداد دفعاتی که قطعه RAM پویا خوانده ونوشته میشود
refresh تجدیدقوا کردن
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh تازه کردن
refresh نیروی تازه دادن به
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh با طراوت کردن
refresh روشن کردن
refresh تجدید
to refresh something چیزی را باز نوساختن [اصطلاح مجازی]
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
to refresh oneself چیزی خوردن
to refresh oneself نیروی تازه گرفتن
static refresh بازسازی ایستا
refresh rate تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
refresh memory واحد حافظه با سرعت بالابرای تولید مجدد تصویر ناحیهای از حافظه کامپیوترکه مقادیری را نگهداری میکند
invisible refresh نوسازی نامرئی
refresh circuitry مدار دوباره سازی
refresh display cycle زمان میان پیمایش پرتوالکترونی روی یک صفحه نمایش
to refresh [jog] your memory خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
z buffer محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
buffer بافر
buffer میانگیر
buffer بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
buffer محلول تامپون
buffer تامپون
buffer ضربه گیر بالشتک
buffer ماشین لرزنده
buffer امپلی فایری برای جلوگیری ازتداخل مدارات
buffer دافع اطاق خرج
buffer ضربت گیر
buffer استفاده از میانگیر
buffer پرداخت کردن
buffer ضربت خور حائل
buffer سپر
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
buffer حافظه میانجی
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
buffer فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
buffer کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
buffer وسیلهای که به دستورات یا داده ها اجازه میدهد پیش از کامل شدن قبلی داده جدید وارد کنند
buffer استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
buffer فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
buffer مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
buffer استفاده از فضای ذخیره سازی موقت تا وقتی که پردازنده یا رسانه آماده پردازش آن شود
buffer حافظه میانی
buffer حافظه موقت
off screen buffer فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
keyboard buffer حافظه موقت صفحه کلید
buffer stock تامین ذخیره
keyboard buffer بافر صفحه کلید
buffer zone منطقه تامین
elastic buffer میانگیر ارتجاعی
oil buffer ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
output buffer میانگیر خروجی
buffer zone منطقه پیشگیری
storage buffer میانگیر انباره
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer tank تانکرحائل
elastic buffer اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
disk buffer بافر دیسک
buffer memory حافظه میانیگر
buffer duo دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
buffer distance محوطه امنیت
buffer distance حاشیه امنیت
buffer condenser خازن میانگیر
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
buffer chamber اطاق خرج
buffer capacity فرفیت بافر
buffer body بدنه دافع
buffer area ناحیه میانگیر
buffer zones منطقه پیشگیری
buffer zones منطقه تامین
buffer pool تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
buffer register ثبات میانگیر
disk buffer میانگیر دیسک
buffer storage حافظه میانگیر
buffer storage انباره میانگیر
buffer stock موجودی احتیاطی
buffer stock مواد اولیه ذخیره
buffer stock موجودی ذخیره
buffer zone منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer stock ذخیره اتکائی
buffer state دولت کوچکی راگویند که بین دو کشور بزرگ واقع شده و از برخورد وبروز اختلاف بین انهاجلوگیری میکند
buffer state دولت حایل
buffer stage مرحله میانگیر
buffer solution محلول بافر
buffer-bar [railway] ضرب خور [قطار]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com