Dictiornary-Farsi | regular solid | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 128 (2 milliseconds)

English	Persian
regular solid	کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم


Other Matches

regular	با قاعده
regular	معین
regular	پرسنل کادر منظم
regular	ارتش کادر
regular	عادی
regular	معین مقرر
regular <adj.>	مرتب
regular	قانونی
regular	مقرر
regular <adj.>	منظم
regular price	قیمت عادی
regular polymer	بسپار منظم
extra regular	بیقاعده
regular section	پروفیل نرمال
extra regular	خارج ازقاعده
regular officer	افسر کادر
regular army	ارتش منظم
regular army	ارتش کادر ثابت
regular army	ارتش دائمی
regular expression	مبین منظم
regular procedure	اقدام قانونی
regular salary	حقوق دائمی
regular salary	حقوق ثابت
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
regular guy <idiom>	شخص مهربانی که همه با دوست هستند
She has got regular teeth .	دندانهای منظمی دارد
At regular intervals .	درفا صله های معین
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
regular steps	گامهای منظمو
regular set	مجموعه منظم
regular grammar	دستور زبان منظم
regular weave [plain]	بافت معمولی و ساده
White regular teeth .	دندانهای سفید ومرتب ( یکدست )
regular payment of salaries	پرداخت حقوق بطورمرتب
I live a very regular life .	زندگی خیلی منظمی دارم
Regular training strengthens the heart and lungs.	ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
solid	تن
solid	بدن [کالبد]
solid looking	دارای قیافه جامد وبیروح
solid	تنه
solid	جسم [بدن]
solid	یکسان فضائی
solid	منجمد سخت
solid	بسته
solid	ناب
solid	قوی خالص
solid	استوار
solid	محکم
solid	سه بعدی
solid	مکعب
solid	یک پارچه
solid	مکعب حجمی
solid	یکپارچه
solid	توپر سخت محکم
solid	دج
solid	قابل اطمینان
solid	توپر نیرومند
solid	سخت پا
solid	تیمی با بازیگران خوب
solid	خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
solid	جامد
solid	ز جسم
solid	ماده جامد سفت
solid	سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
solid	چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid	سخت
solid	رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solid	پر
solid	توپر
solid	ثابت
solid dam	سد کور
solid wire	سیم تک رشته
solid figure	تنه
solid support	تکیه گاه جامد
It must have a solid foundation.	اساس کار باید محکم باشد
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
This is a very solid car.	این اتوموبیل خیلی محکم است
solid figure	جسم [بدن]
solid figure	بدن [کالبد]
solid figure	تن
solid angle	زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
solid shot	ساچمهخالص
monoatomic solid	جامد تک اتمی
solid door	لنگه در توپر
solid floor	کف زیر بر
solid geometry	هندسه سه بعدی
solid geometry	هندسه فضایی
solid geometry	هندسه ی فضایی
solid jet	فوران پر
solid line	خط پر
solid partition	جداگر یکپارچه
solid dike	اب بند
solid dam	سد بی دررو
solid color	رنگ یکدست
of solid build	خوش بنیه
crystalin solid	جامد متبلور
color solid	سه بعدی رنگ نما
solid-state	وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
solid-state	وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند
solid fuel	سوخت جامد
solid angle	زاویه فضایی
solid body	جسم سخت
solid propellant	سوخت جامد
solid shaft	محور توپر
solid sodding	پوشش یکدست چمنی
solid-state	مربوط به وسایل نیمه هادی
solid state	نیمه هادی
solid state	حالت جامد
solid solution	کریستال مخلوط
solid solution	محلول جامد
solid state physics	فیزیک حالت جامد
solid state diffusion	پخش حالت جامد
airless solid injection	تزریق بدون کمپرسور
solid state device	دستگاه حالت جامد
solid state cartridge	کارتریج نیمه هادی
solid-state laser	لیزر حالت جامد [فیزیک]
solid state cartridge	کارتریج حالت جامد
solid-rocket booster	راکدثابتبالارونده
solid state component	مولفهء حالت جامد
solid state circuitry	مدارات حالت جامد
unit solid angle	زاویه واحد فضایی
solid-shade dyeing	رنگرزی یکنواخت
solid-shade dyeing	یکدست و همرنگ
gas solid chromatography	کروماتوگرافی گاز- جامد
substitutional solid solution	محلول جامد جانشینی
solid rubber tyre	لاستیککائوچوییسفت
Iranian goods are usally solid.	جنس ساخت ایران غالبا" محکم است