Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
relational operator
عملگر رابطهای
Other Matches
relational
وابستگی رابطهای
relational
وابسته به نسبت یاخویشی
relational
نقل قول
relational
کارها
relational
خویشاوند
relational
ارتباط شرح
relational
نسبت
relational model
مدل رابطهای
relational structure
ساختار رابطهای
relational database
پرش پایگاه داده که حاوی عملگرهای رابط های است
relational expression
عبارت رابطهای
relational database
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational concept
مفهوم ربطی
relational database
پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید
relational database
پایگاه داده رابطهای
relational database management
مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
relational data menagement system
سیستم مدیریت پایگاه داده رابطهای
relational database management system
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system
پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید
relational database management system
پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
operator
اپراتور
operator
متصدی
operator
گرداننده
operator
تلفنچی
operator
عملگر
[ریاضی]
operator
کاربر
operator
متصدی
operator
خدمه وسیله
operator
متصدی ماشین
operator
کارگردان
operator
اپراتور
operator
عامل
operator
عملگر
operator
مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
operator
متصدی دستگاه
operator
عمگر
operator
گرداننده
operator
عمل کننده
operator
تلفن چی
operator
مجری
operator
پخشگر
operator
تلگرافچی
operator
وسایل ورودی خروجی که اپراتور برای کنترل کامپیوتر استفاده میکند
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator
ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operator
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
operator
نشانهای که یک عمل ریاضی را بیان کند.
operator
حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
operator
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operator on incentive
مقاطعه کار
inequality operator
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
incentive operator
پیمانکار
incentive operator
مقاطعه چی
operator on incentive
مقاطعه چی
operator on incentive
پیمانکار
incentive operator
مقاطعه کار
tour operator
شرکتیکهاوقاتتعطیلراتنظیممیکند
operator's cab
بیلمکانیکیعملیاتی
clock operator
تنظیمکنندهوقت
Laplace operator
عملگر لاپلاس
[ریاضی]
[فیزیک]
wireless operator
اپراتور بی سیم
winch operator
driver winch
unary operator
عملگر یگانی
telephone operator
تلفن چی
differential operator
عملگر دیفرانسیلی
[ریاضی]
telegraph operator
تلگرافچی
redirection operator
عملگر تعیین جهت
aggregate operator
عملگر جمعی
comparison operator
عملگرمقایسهای
computer operator
اپراتور کامپیوتر
concatenation operator
عملگر الحاقی
conditional operator
عملگر شرطی
console operator
اپراتور کنسول
dyadic operator
عملگر دوتایی
impedance operator
اپراتور مقاومت
impedance operator
اپراتورامپدانس
keypunch operator
منگنه زن
comparison operator
عملگر مقایسه
boolean operator
عملگر بول
boolean operator
عملگر جبر بول
amateur operator
تفنن گر
annihilation operator
عملگر نابودی
arithmetic operator
اپراتور محاسباتی
arithmetic operator
عملگرحسابی
arithmetic operator
نشان حسابی عملگر ریاضی
arithmetic operator
عملگرمحاسباتی
assignment operator
عملگر جایگزینی
binary operator
عملگر دوتایی
binary operator
عملگر دودوئی
boolean operator
عملگر بولی
keypunch operator
متصدی منگنه زنی
laplace operator
عملگر لاپلاس
radio operator
بی سیم چی
monadic operator
عملگر تکین
monadic operator
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
monadic operator
اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
n ary operator
عملگر N تایی
nand operator
عملگر نقیض و
operator command
فرمان متصدی
operator console
پیشانه متصدی
operator console
پیشانه اپراتور
operator console
کنسول اپراتور
radar operator
متصدی رادار
radio operator
متصدی بی سیم
machine operator
متصدی ماشین
machine operator
اپراتور ماشین
logic operator
اپراتور منطقی
lathe operator
تراشکار
machine operator
اپراتوردستگاه
machine operator
کارگردان ماشین
logical operator
عملگر منطقی
locomotive operator
[British E]
راننده قطار
train operator
[American E]
راننده قطار
data entry operator
متصدی داده دهی
peripheral equipment operator
متصدی تجهیزات جانبی
monadic boolean operator
اپراتور بولی با یک اپراند
vertical control operator
متصدی اندازه گیری تراز وارتفاع
horizontal control operator
اندازه گیر بر دو سمت
combined transport operator
عامل حمل و نقل ترکیبی
multimodal transport operator
عامل حمل و نقل چند نوعه
switchboard operator's set
صفحهکلید
switchboard operator's set
تنظیماپراتور
horizontal control operator
الف ب س
automatic lathe operator
اپراتور ماشین تراش خودکار
word processing operator
متصدی پردازش کلمه
operator of heavy machinery
اپراتور ماشین الات سنگین
operator of light machinery
اپراتور ماشین الات سبک
lighting board operator
اپراتورتنظیمفشارنور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com