Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
Other Matches
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
dielectric	دی الکتریک
dielectric	برق بند
dielectric	ضد برق
dielectric	عایق
dielectric	دی الکترونیک
dielectric heating	گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
dielectric current	جریان دی الکتریک
dielectric hysteresis	پسماند دی الکتریک
dielectric isolation	جداسازی با عایق
dielectric absorption	جذب دی الکتریک
ideal dielectric	دی الکتریک ایده ال
condenser dielectric	دی الکتریک خازن
air dielectric	دی الکتریکی هوا
dielectric loss	اتلاف دی الکتریک
dielectric resistance	مقدار مقاومت دی الکتریکی
dielectric strength	پایدار دی الکتریکی
dielectric strength	استحکام شکست
dielectric stress	بار دی الکتریکی
dielectric strain	بار دی الکتریکی
dielectric strength	استحکام دی الکتریک
dielectric power	قدرت دی الکتریکی
dielectric polarization	قطبش دی الکتریکی
dielectric viscosity	لختی دی الکتریکی
mica dielectric	عایق میکا
mica dielectric	دی الکتریک میکا
ideal dielectric	عایق کامل
dielectric strength	قدرت دی الکتریک
dielectric loss angle	زاویه اتلاف دی الکتریکی
dielectric power factor	ضریب قدرت دی الکتریکی
dielectric phase angle	زاویه فاز دی الکتریکی
dielectric loss factor	ضریب اتلاف دی الکتریکی
dielectric loss factor meter	دی الکتریک
dielectric loss factor meter	دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
relative	محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
relative value	مقدار نسبی
relative	منسوب
relative	اضافی
relative	اعتباری
relative	پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
relative	وسیله ورودی
relative	که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
relative	اختلاف بین یک عدد و مقدارواقعی آن
relative	دادهای که اطلاعات مختصات جدید دررابط ه با مختصات قبلی میدهد
relative	اطلاعات مکانی دررابط ه با یک نقط ه مرجع
relative	نوشتن برنامه با استفاده ازدستورات آدرس مربوطه
relative	آنچه با دیگری مقایسه شود
self relative	نسبت بخود
self relative	نسبی
relative	وابسته
relative	خودی نسبی
relative	خویشاوند
relative	نسبی
relative	راجع
relative coding	برنامه نویسی نسبی
relative addressing	نشانی دهی نسبی
relative addressing	نشان دهی نسبی
relative adjective	صفت موصولی
relative aperture	نسبت فاصله کانونی
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
relative bearing	سمت نسبی ناو
relative bearing	گرای نسبی
relative bearing	جهت نسبی
relative density	چگالی نسبی
relative code	کد نسبی
relative deformation	تغییر شکل نسبی
relative permeability	نفوذپذیری نسبی
relative coding	برنامه نویس نسبی
relative compaction	تراکم نسبی
self relative address	نشانی نسبی
relative clause	شبهجمله
of relative importance	دارای اهمیت نسبی
of relative importance	نسبتامهم
paternal relative	اقارب پدری
relative address	نشانی نسبی
paternal relative	خویشاوند پدری
relative pronoun	ضمیر موصول
relative pronouns	ضمیر موصول
relative complement	تفاضل [مجموعه] [ریاضی]
relative humidity	رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
relative conjunction	حرفربط
relative clause	ربطی
maternal relative	خویشاوند مادری
relative addressing	ادرس دهی رابطهای
relative viscosity	گرانروی نسبی
relative movement	حرکت نسبی
relative minimum	حداقل نسبی
relative minimum	می نیمم نسبی
relative maximum	حداکثر نسبی
relative maximum	ماکزیمم نسبی
relative majority	اکثریت نسبی
relative location	قرار دادن
relative location	ترتیب نسبی
relative nullity	بطلان نسبی
relative permeability	ضریب نفوذپذیری
relative permitivity	گذردهی نسبی
relative term	لفظ نسبی
relative supersaturation	ابر سیری نسبی
relative solvation	حلالپوشی نسبی
relative solubility	انحلالپذیری نسبی
relative prices	قیمتهای نسبی
relative precision	دقت نسبی
relative velocity	سرعت نسبی
relative plot	موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
relative permittivity	ضریب دی الکتریک
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
relative jurisdiction	صلاحیت نسبی
relative humidity	رطوبت نسبی
relative dispersion	پراکندگی نسبی
relative humidity	نم نسبی
relative address	آدرس نسبی
relative frequency	بسامد نسبی
relative error	خطای نسبی
relative density	گرانی ویژه
relative density	دانسیته نسبی
relative income	درامد نسبی
relative motion	حرکت نسبی
relative in law	خویشاوند سببی
relative importance	اهمیت نسبی
relative impediment	محظور شرعی برای عروسی
relative wind	باد نسبی
relative refractory period	دوره بی پاسخی نسبی
relative income hypothesis	بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
relative income hypothesis	براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis	فرضیه درامد نسبی
a matter of relative importance	موضوعی با اهمیت نسبی
relative harmonic content	مانده نسبی
relative cell reference	ارجاع سل رابطهای
relative coordinate system	دستگاه مختصات نسبی
coefficient of relative efficiency organ	ضریب نسبی کارایی سازمان
constant	ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant	مقدار ثابت
constant	همیشگی
constant	پایا
constant	فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant	کد نمایش حروف که حاوی یک عدد ثابت دودویی در هر طول کلمه است
constant	فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constant	دادهای که مقدارش ثابت است
constant	آنچه تغییر نمیکند
constant	ثابت دایمی
constant	مداوم
constant	ثابت
constant	دائمی
constant	وفادار
constant	باثبات استوار
constant	ثابت قدم
constant	پایدار
constant	عدد ثابت
absorption constant	ضریب جذب
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
calibration constant	ثابت درجه بندی
constant capital	سرمایه ثابت
constant power	توان دائمی
constant cost	قیمت ثابت
constant cost	هزینه ثابت معادل cost fixed
constant power	توان ثابت
constant potential	اختلاف پتانسیل ثابت
constant of the cone	زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
constant of motion	ثابت حرکت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant factors	عوامل ثابت
constant error	خطای ثابت
attenuation constant	ثابت تضعیف
constant current	جریان مستقیم جریان ثابت باطری
constant current	جریان دائم
constant current	شدت ثابت
physical constant	ثابت فیزیکی [فیزیک]
Napier's constant	عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
A constant guest is never welcome . <proverb>	به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
stefan's constant	ثابت استفان
time constant	ثابت زمانی
velocity constant	ثابت سرعت
velocity constant	ضریب سرعت
weiss constant	ثابت وایس
spring constant	ضریب فنریت
Napier's constant	عدد نپر [ریاضی]
stability constant	ثابت پایداری
rydberg constant	ثابت ریدبرگ
screening constant	ثابت پوشش
Constant of integration	ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
shielding constant	ثابت حفافتی
solar constant	ثابت خورشیدی
constant pressure	فشار ثابت
multiplying constant	مضرب ثابت
real constant	ثابت حقیقی
dissociation constant	ثابت تفکیک
disintegration constant	ثابت تلاشی
declination constant	زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
decay constant	ثابت تباهی
magnetic constant	پرمئابیلیته ی در خلاء
curie constant	ثابت کوری
cryoscopic constant	ثابت انجماد سنجی
coupling constant	ثابت جفت شدن
madelung constant	ثابت مادلونگ
proportionality constant	ثابت تناسب
rate constant	ثابت سرعت
newton constant	ثابت نیوتون
propagation constant	ثابت انتشار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com