English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
render safe به ضامن کردن مین
render safe بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
Other Matches
render تحویل دادن
render گرافیکی به طوری که طبیعی به نظر برسد
render دوباره دادن
render استرداد
render دراوردن
render ارائه دادن ترجمه کردن
render منتقل کردن
render تسلیم داشتن دادن
render judgement on حکم کردن درباره کسی
to render a ssistance همراهی کردن
to render a ssistance مساعدت کردن
render a wall استرکشی دیوار
to render homage to somebody به کسی ادای احترام کردن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to render homage to somebody به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
to render homage to somebody کسی را بزرگداشتن
to render homage اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage ادای احترام کردن
to render homage بزرگداشتن
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
render plaster on the wall گچ مالیدن
render plaster on the wall اندود کردن
safe مطمئن
safe به ضامن
safe ضامن
safe گاوصندوق
he is safe to be there یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there حتما انجاخواهدبود
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
safe محفوظ
safe امن
safe صدمه نخورده
safe ایمن
safe سالم
safe بی خطر
safe صحیح اطمینان بخش
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
safe format عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe from danger محفوظ از خطر
safe sex آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe guard حفافت
safe guard نگهداری
to play it safe با احتیاط عمل کردن [اصطلاح روزمره]
safe pledge کفالت
safe distance مسافت امن اطراف مین
safe distance فاصله بی خطر
safe deposit صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit گاوصندوق
safe custody حرز
safe house خانه امن
safe passage مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet بیخطر بدونریسک
safe valve دریچه ایمنی
safe velocity سرعت مطلوب
safe valve در رو
safe pledge وجه الکفاله
safe yield بده قابل اطمینان
safe yield بده قابل برداشت
to be in safe keeping درجای امن بودن
safe mode حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe load بار مجاز
safe life عمر مطمئن
safe keeping حفافت توجه
safe keeping حفظ
safe keeping نگهداری
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side باقی نباشد
safe valve دریچه اطمینان
safe conduct خط امان
safe conducts جواز امان
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts خط امان
safe-conducts امان نامه
safe-conducts امان دادن
safe-conducts رخصت عبور
safe-conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts جواز امان
safe conducts جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts رخصت عبور
safe conduct امان نامه
safe conduct امان دادن
safe conduct رخصت عبور
safe conduct اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts خط امان
safe conducts امان نامه
safe conducts امان دادن
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fail safe با خرابی امن
conduct safe جواز امان
meat safe قفسه توری
safe conduct جواز امان
safe altitude ارتفاع امن
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
conduct safe خط امان
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
can you pronounce him safe ایا میتوانید
safe and sound صحیح وتندرست
safe area منطقه امن
fail safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe تخریب امن
meat safe قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
fail-safe با خرابی امن
fail-safe ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe تخریب امن
safe area منطقه بی خطر
temporary safe conduct امان
property kept in safe custody مال محرز
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
breaking into safe custody هتک حرز
safe loads tables جداول بارهای مجاز
safe water mark علامتآببیخطر
safe conduct holder مستامن
safe working load بارکاری مطمئن
In a secure ( safe ) place. درمحل محکم وامنی
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait. دم به تله ندادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com