Dictiornary-Farsi | rest rooms | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 176 (8 milliseconds)

English	Persian
rest rooms	استراحتگاه
rest rooms	مستراح


Other Matches

rooms	انبار
rooms	وسیع تر کردن
rooms	مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms	اتاق
rooms	اطاق
rooms	مجال
rooms	محل موقع
rooms	فضا
rooms	جا
rooms	خانه
waiting-rooms	اطاق انتظار
operating rooms	جایگاه عمل
operating rooms	اطاق عمل
guest-rooms	اطاق مهمان
ante-rooms	کفش کن
dressing rooms	اطاق رخت کن
drawing rooms	اطاق پذیرایی
store-rooms	انبار خانگی
store-rooms	انبار
store-rooms	جای انبار کردن
powder rooms	مستراح یا توالت زنانه
dining rooms	اطاق نهارخوری
dining rooms	اطاق ناهار خوری
living rooms	اطاق نشیمن
living rooms	سالن نشیمن
living rooms	اتاق نشیمن
sitting-rooms	اتاق نشیمن
dressing rooms	رختکن
dressing rooms	اطاق ویژه ارایش
drawing rooms	سالن پذیرایی
reception rooms	اتاق انتظار
common rooms	تالار دانشجویان
common rooms	باشگاه دانشجویان
common rooms	اتاق استادان
reading rooms	اتاق قرائت
reading rooms	خوانشگاه
reading rooms	قرائت خانه
reception rooms	اتاق پذیرایی
reception rooms	پذیرشگاه
tea-rooms	کافه
tea-rooms	رستوران
tea-rooms	چایخانه
ante-rooms	اطاق انتظار
men's rooms	مستراح مردانه
cattle [rooms] of the worst description	دام [اتاق] در بدترین وضعیت
rest	آسودگی
at rest	اسوده
for the rest	اما در باره باقی مطالب
go to rest	استراحت کردن
go to rest	خوابیدن
he is now at rest	اکنون اسوده است
he is now at rest	یا اسوده شد
rest up	استراحت کامل کردن
to rest up	استراحت کامل کردن
it rest with you to .....	با شما است که ........
to rest up	خوب خستگی در کردن
to take one's rest	استراحت کردن
to take one's rest	اسودن خوابیدن
to take one's rest	راحت کردن
without rest	پیوسته لاینقطع
at rest	مرده
among the rest	از ان جمله
rest	محل استراحت
rest	مقر
rest	استراحت کردن بالشتک
rest	الباقی
rest	راحت باش
rest	سکون
rest	باقیمانده
rest	دیگران
rest	بقایا سایرین
rest	نتیجه
rest	استراحت کردن
rest	ارمیدن
rest	تجدید قوا کردن
rest	تکیه دادن
rest	سه پایه
rest	پایه
rest	استراحت
rest	اسایش
rest	نشیمنگاه
rest	اسودن
rest	متکی بودن به
rest	توقف فرمان ازاد
rest	تکیه گاه استراحت
rest	تکیه گاه
to rest oneself	استراحت کردن
to rest oneself	اسودن
to rest on one's oars	دست از کار کشیدن
to set at rest	تصفیه کردن
toll rest	ابزارگاه
to set at rest	اسوده کردن
you may rest assured	میتوانید مطمئن باشید
to rest on ones laurels	بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to rest on one's oars	استراحت کردن
quaver rest	سکوتچنگ
chin rest	تکیهگاه
underarm rest	تکیهگاهزیربغل
You can rest assured.	خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
lay to rest <idiom>	رها کردن ،متوقف کردن
rest on one's laurels <idiom>	خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
rest stroke	کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
rest mass	جرم لختی [فیزیک]
rest mass	جرم ماند [فیزیک]
thumb rest	محلقرارگرفتنشصت
shoulder rest	استراحتشانهای
semiquaver rest	سکوتنیمچنگ
crotchet rest	سکوتیکضرب
demisemiquaver rest	سکوتچهارتایی
heel rest	تکیه گاه
hemidemisemiquaver rest	سکوتچهارتایی
minim rest	نیمسکوت
music rest	خروجموزیک
rest area	منطقهاستراحت
rest values	انواعسکوت
semibreve rest	سکوتسفید
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
rest-homes	اسایشگاه
head rest	متکا
head rest	زیرسری
i rest upon your promise	پشت گرمی
i rest upon your promise	من به وعده شما است
infer the rest	قس علیهذا
knife rest	جای چاقو
lay to rest	بخاک سپردن
lay to rest	دفن کردن
to lay to rest	بخاک سپردن
to lay to rest	دفن کردن
head rest	بالش
knife rest	نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
rest harrow	عجرم
rest-home	اسایشگاه
arm rest	اهرم نگهدارنده
arm rest	تکیه گاه
arrow rest	تکیه گاه تیر روی کمان
rest home	اسایشگاه
day of rest	روز ارامش
day of rest	سبت
foot rest	پایه
rest room	مستراح
rest room	استراحتگاه
nothing rest but hope	هیچ
nothing rest but hope	نمیماندجزامید
rest mass	جرم ساکن
rest mass	جرم مسکون
rest mass	جرم سکون
rest pause	مکث استراحتی
rest period	دوره استراحت
rest position	استراحتگاه
rest position	موقعیت سکون
rest position	وضعیت ساکن
set at rest	اسوده کردن
state of rest	حالت ساکن
state of rest	حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
rest balk	زمین شخم نشده در میان دوکردو
rest balk	مرز
rest and recuperation	عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
rest cure	معالجه با استراحت
rest energy	انرژی سکون
parade rest	راحت باش
rest house	مهمان سرا
rest in god	بخدا توکل کردن
to rest in god	بخدا توکل کردن
parade rest	حالت ازاد نظامی
parade rest	فرمان ازاد
god rest his soul	روانش اسوده باد
he seeks rest but finds none	نمییابد
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
set one's mind at rest <idiom>	ازنگرانی رها شدن
To lay to rest. To bury.	خاک کردن (دفن )
he did not rest all night long	همه شب نیارمید
he seeks rest but finds none	ارامش میجویدولی
god rest his soul	خدا او رابیامرزد
coefficient of earth pressure at rest	ضریب فشار خاک در حالت ازاد