English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8 milliseconds)
English Persian
round-up ورود ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
Other Matches
get round طفره رفتن
right round از هر طرف
ro round off گرد کردن
ro round off صاف کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
round and round ازهر طرف
round d. دوازده تاتمام
right round از هرسو
right round گرداگرد
right round دور تادور
get round از سر خود وا کردن
get round پیش دستی کردن بر
get round قلق
get round بدست اوردن
get round از زیر [کاری] در رفتن
go round دور زدن
go round به همه رسیدن
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
look round اطراف کار را دیدن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
out of round غیرمدور
round d. دوجین تمام
to round up جمع اوری کردن
round on گرد کردن
round out دور زدن
round out گرد کردن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to go round برای همه کفایت کردن
to go round به همه رسیدن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round گشت زدن
to come round سرزدن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up گرد کردن افزایشی
round on جمع اوری کردن
to go round دورزدن
to round up تبعیدکردن
round down گرد کردن کاهشی
to round up گلوله کردن
to round up گرد کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round on any one از کسی چغلی کردن
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
round off گرد کردن
round off گرد کردن برشی
round نوبت گرد کردن
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
round مدور
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round دوربازی
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round فشنگ
round گلوله
round مبلغ زیاد
round عدد صحیح
round دایره وار
round منحنی
all round سرتاسر
all round دورتا دور
round گرد بی خرده
round گرد کردن
round آنچه در دایره حرکت میکند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round مشابه 8759
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round گردی
round دور زدن مدور
round تکمیل کردن
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round گرد
come round بحال اول رسیدن
round بی خرده
round نوبت گردکردن
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round کامل کردن
come round شفا یافتن
round بی خرده کردن
come round بهوش امدن
come round بازگشتن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
st george round مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
smell round سر و گوش اب دادن
smoke round گلوله دودانگیز
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
to round into a man بمردی رسیدن
to round into a man مرد شدن
this earthly round گیتی
this earthly round زمین
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
the round of heaven گنبد اسمان
the golden round تاج زرین
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
to pull round بهبودی یافتن
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
round neck یقهگرد
round eye دکمهقزن
round brush بورسگردمویی
year-round همه ی سال
year-round در تمام مدت سال
round-the-clock پیوسته
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock روز و شب
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round pronator عضلهمکبورود
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round-eyed چشمگرد
angle-round نبش گرد
round the clock ۲۴ ساعته
round of negotiations دور مذاکرات
year-round <idiom> همه ساله
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
round-the-clock شبانه روزی
right round bracket پرانتز بسته
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
to turn round چرخیدن
to turn round گردگشتن
to turn round دور گشتن
to turn round دورزدن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
round bracket پرانتز
top round قسمت گرد
common round ابزار فیتیله
yean round کار کننده درتمام سال
yean round در تمام سال
wooden round گلوله سالم و بادوام
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
negotiation round دور مذاکرات
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
top round گوشت کبابی
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
round of ladder پله نردبان
in round numbers 00 سر راست 001تا
columbia round تیراندازی مخصوص زنان
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
illumination round گلوله منور
illumination round گلوله روشن کننده
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round گج بری نیم گرد
half round نیم دایره
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
live round گلوله جنگی
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
offer round به همه تعارف کردن
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round چرخ گردان
merry go round چرخ فلک
marking round گلوله نشان کننده
marking round تیر نشان کننده
live round تیر جنگی
half round نیم گرد
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
to bring round بهوش اوردن
bring round بهوش اوردن
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round بنک سفید
aaron's round بوصیر
round trip سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round چرخ فلک
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
daily round گردش روزانه
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
round shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
for a mile round تا یک میل از هر سو
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
fita round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
round window روزنه گرد
daily round کارهای روزانه
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
round angle زاویه 063 درجه
round robin با گردش نوبت
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
round line طناب گرد
round numbers اعداد سرراست
round off error خطای گرد کردن
round robin درخواست کتبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com