Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
running free
خلاص کار کردن
running free
بادبانی با باد پاشنه
Other Matches
to be in the running
مجال برد داشتن
he came running
چون دوان دوان امد
running
مناسب برای مسابقه دو
running
جاری
running
مداوم
running
در حرکت
running
کارکرد
running f.
جنگ وگریز
Running
<adj.>
دویدن
re-running
نمایش مجدد
re-running
دوباره دویدن
re-running
برنامهی تکراری
up and running
اماده برای عملیات کامل
running off
از خط بیرون افتادن
running commentary
جزئیاتیکاتفاق
running rail
ریلسیار
running mates
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates
متحد انتخاباتی
running mates
اسب همگام
running mate
متحد انتخاباتی
running fight
جنگ و گریز
running mate
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running bowline
گره دار
running mate
اسب همگام
running board
تخته رکاب اتومبیل
running shoe
کفشدوندگی
running surface
سطحجاری
running aground
به گل نشستن
empty running
کارکرد بی اثر
empty running
کارکرد خالی
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
concentric running
حرکت دورانی
concentric running
حرکت چرخشی
continous running
گردش دائمی
hand running
بلاانقطاع
bleeding
[running]
رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
hand running
پی درپی
base running
دویدن بسوی پایگاه
Blood was running .
خون جاری شد
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
running bourd
رکاب
rum running
حمل مشروب قاچاق
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
long-running
آنچهمدتهادرحالاجراباشد
running costs
پرداختروزانهپول
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
hand running
متوالی
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
running track
لبهدرحالحرکت
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
running stitch
کوک کوچک زیر و روی پارچه
running time
زمان رانش
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running torque
گشتاور پیچشی حرکت
running water
اب جاری
running water
اب روان
running with the ball
با توپ دویدن
running in parallel
پردازش موازی
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running sand
ریگ روان
running sand
ماسه بادی
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running knot
خفت
running knot
گره بند
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running noose
کمند خفت دار
running part
قسمت رونده
running rate
اهنگ پاسخ
running rigs
بکسلهای متحرک دریایی
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
running hand
خط شکسته
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
the sands are running out
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
to make the running
پیش قدم شدن
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running fire
اتش مداوم
running fire
اتش پی در پی
running end
سر طناب
running fix
نقطه انتقالی
strainght running
فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running days
ایام هفته
silent running
دور ارام
running hand
خط مسلسل
silent running
سکوت زیردریایی
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
running gear
قسمت حرکت کننده ماشین
running bow line
چشمی زدن به طناب
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
Is there train running on time?
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
retrospective parallel running
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
He is running ( runs ) the factory .
او کارخانه را می گرداند
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
pneumatic-tyred running wheel
چرخشبادبایرچرخ
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
free for all
داد وبیداد
having free will
فاعل مختار
having free will
ازادکار
free for all
زدوخوردهمگانی
i did that of my own free will
این کار را کردم
i did that of my own free will
به میل خود
You are free to go now.
اکنون آزادید بروید.
free will
اختیاری
free
پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free
فاقد
free
تحویل
free
ازادکردن
free
جایز
free
حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free will
طیب خاطر
free will
اراده ازاد
free will
اختیار
free will
ازادی اراده
free
<adj.>
دست و دلباز
free
پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free
موجود در دیسک یا حافظه
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
free
حرکت قایق در جلو باد
free
رایگان سخاوتمندانه
free
مجانی
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all
مسابقه بین این اسبها
free
بخشودن
free
ازاد
free
اختیاری مختار
free
مطلق
free
روا
free
مجاز منفصل
free
رها
free
مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free
بازیگر ازاد
free
مستقل
free
بطور مجانی ازادکردن
free
ترخیص کردن میدانی
free spokenness
رک گویی
free spoken
ساده گو
free spoken
بی پرده
free spoken
بی محابا
free spillweir
سرریز ازاد
free spoken
رک گو
free vortex
گرداب ازاد
free with ones money
ولخرج
free sample
نمونه مجانی
free silver
مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free skating
قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free space
فضای ازاد
free space
فضای خالی
free spokenness
ساده گویی
free zone
منطقه ازاد تجاری
free volume
حجم ازاد
heart free
مبرا از عشق
free verse
شعر ازاد وبی نظم وقاعده شعر بی قافیه
free turbine
توربین ازاد
free trader
بدون گمرک
free trader
تجارت ازاد
free thought
وارستگی از مذهب
free tower
برج پرش ازاد
free tower
برج ازاد
heart free
ازاد ازقید عشق
free WAIS
گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS
guns free
توپها اتش باختیار
free zone
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
free zone
منطقه ازاد
free world
کشورهای غیرکمونیست
free world
جهان ازاد
free wheeling
خلاصی
free wheeling
حالت خلاصی
free wheeling
بازی بدون نقشه قبلی
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
free throw
پرتاب بدون مانع برای یار
leave someone free to
مخیر گذاشتن کسی
free throw
پاس بدون مانع
free thinker
وبه مذهب بی اعتنا است .
free thinker
کسیکه دارای فکر ازاد بوده
free swimming
قادر به شنا
free swimming
شناور
free surface
سطح ازاد
free surface
مخازن ازاد اب
free surface
سطح اب ازاد
free support
تکیه گاه ازاد
free stream
جریان ازاد
free thinkers
ازاد فکران
free thinkers
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
mean free for scattering
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free path
مسافت ازاد متوسط
free throw
پرتاب ازاد
free throw
پنالتی
mean free path
مسافت ازاد میانگین
free thought
ازادی فکر لامذهب
obsolescence free
دستگاه متروک
post free
بدون نیاز به تمبر زدن
free thinking
ازادی از قیود مذهب
free spool
چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
tax-free
<adj.>
بدون مالیات
Free Classicism
[سبک باستانری قرن نوزدهم انگلیس]
Free Gothic
احیای سبک گوتیک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com