Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7 milliseconds)
English
Persian
rush-hour traffic
وقت شلوغ رفت و آمد
rush-hour traffic
ساعت شلوغی ترافیک
Other Matches
rush-hour
وقت پررفت و آمد
rush-hour
ساعت شلوغی
rush-hour
ساعت پرمشغله
rush
جویبار
rush
جوی
rush
ازدحام مردم
in a rush
<idiom>
عجله داشتن
rush
حرکت شدید
rush
حمله یورش
rush
جزئی
rush
بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
Why all this rush ?
عجله ات برای چیست ؟
rush
نی بوریا
rush
هجوم بردن
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush
یورش کردن
rush
حمله کردن هجوم با عجله
to rush at
یورش یاحمله کردن به
rush root
ریشه ایرسا
rush root
ریشه اریسا
rush candle
شمع پیزر فتیله
pass rush
حمله مدافعان به پاس دهنده
it is not worth a rush
به بشیزی نمیارزد
club rush
بته لویی
sweet rush
گور گیاه
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
to rush a bill through
لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
to rush any one into danger
کسیرا بخطر کشانیدن
bog rush
گورگیاه
During the rush hours.
درساعات شلوغی
[پر رفت وآمد پر ترافیک]
He came over here in a mad rush.
او
[مرد]
با کله اینجا آمد.
i dont care a rush
مرا هیچ پروایی نیست
To tramp the streets . To rush uselessly.
سگ دوزدن
hour ly
ساعت به ساعت
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
hour
وقت
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
hour
مدت کم
zero hour
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
h hour
ساعت س
hour
06 دقیقه
hour
ساعت
zero hour
ساعت شروع عملیات
zero hour
ساعت س
zero hour
<idiom>
لحظه دقیق حمله درجنگ
do not go in an u. hour
وقتی که ساعت بداست نروید
h hour
ساعت شروع عملیات
e hour
وقت ستادی
Every so often . Every hour on the hour.
دم به ساعت
e hour
وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
in hour's time
د ر
in hour's time
دو ساعت
in the space of an hour
بفاصله یک ساعت
quarter hour
پانزده دقیقه
half hour
03 دقیقه
hour circle
نصف النهار حلقه مدرج
quarter of an hour
یک چهارم سده
horsepower hour
توان اسب در ساعت
hour angle
زاویه ساعتی
hour angle
زاویه نصف النهارجغرافیایی
hour angle
زاویه ساعتی خورشید
hour circle
دایره ساعتی
man hour
واحد زمان کار که برابر یک ساعت کار یک فرد است وبرای پرداخت مزد منظورمیشود
hour glass
ساعت ریگی
man hour
نفر ساعت
man hour
واحد کار بر حسب ساعت
man hour
یک ساعت کار یک کارگر
hour meter
زمان شمار
quarter hour
ربع ساعت
at an unearthy hour
بی موقع
man-hour
نفرساعت
watt hour
وات ساعت
at the eleventh hour
در آخرین لحظات
kilowatt hour
کیلووات در ساعت
eleventh hour
آخرینفرصت
lunch hour
ساعتصرفنهار
It take one hour there and back.
رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
happy hour
<idiom>
ساعات تفریح وخوشی
unearthly hour
<idiom>
مزاحمت
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
man-hour
جمع تعداد ساعات کار
the hour has struck
موقع بحران رسید
hour hand
عقربه ساعت شمار
hour hands
عقربه ساعت شمار
the hour has struck
زنگ ساعت زده شد
hour land
عقربه ساعت شمار
half hour
نیم ساعت
ampere hour
امپر- ساعت
ampere hour
امپر ساعت
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
ampere hour capacity
فرفیت باطری
greenwich hour angle
زاویه ساعتی بین نصف النهارسماوی گرینویچ و نصف النهار محل
sidereal hour angle
زاویه ساعتی نجومی
How did this half hour unfold?
این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
The poison took effect after one hour.
زهر پس از یکساعت اثر کرد اما حرفم در او اثر نداشت.
var hour meter
کنتور مصرف کور
hour angle gear
ساعتدندهدارگوشهای
ampere hour meter
امپر- ساعت سنج
watt hour meter
کنتور وات ساعت کنتور مصرف واقعی
watt hour meter
وات ساعت متر
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
kilowatt hour meter
کنتور کیلووات ساعت
watt hour meter
وات- ساعت سنج
the morning hour has gold in its mouth
<proverb>
سحرخیز باش تا کامروا باشی
induction watt hour meter
کنتور وات ساعت القائی
volt ampere hour meter
کنتور مصرف فاهری
induction type hour meter
کنتور القائی
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
ampere hour meter regulation
تنظیم امپر- ساعت سنج
reactive volt ampere hour meter
کنتور مصرف کور
reactive volt ampere hour meter
کنتور ولت- امپر- ساعت- راکتیو
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
ampere hour efficiency of storage batter
بازده باتری انبارهای
traffic
امد و شد
traffic
رفت و امد
traffic
رفت و امد وسایل نقلیه
traffic
ترافیک
traffic
عبور و مرور
traffic
امد و رفت
through traffic
عبور یکسره
through traffic
شد امد ترانزیتی
through traffic
ترافیک ترانزیتی
traffic
داد وستدارتباط کسب
traffic
امد وشدکردن
traffic
عبو ومرور وسائط نقلیه
traffic
تجارت غیرقانونی
traffic
تجمع مدافعان
traffic
تجارت
traffic
مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
traffic
داده پیام دریافتی
traffic
تردد کردن
traffic
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص
traffic
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی
traffic
اصط لاحی که تمام پیام ها و سیگنالهای پردازش شده سیستم را در ارتباطی شامل شود
traffic
امد و شد حمل و نقل
one-way traffic
عبوریکطرفه
traffic
مبادله کالا
traffic
حرکت سیر
traffic
گذشتن
traffic
نقل
traffic
انتقال دریانوردی
traffic
تجارت هدایت شده
two-way traffic
محلعبوردوطرفه
through traffic
امد و رفت ترانزیتی
traffic
شد وامد
traffic
کالا
traffic
امد وشد رفت وامد
traffic
مخابره
merging traffic
ترافیکخیابانفرعیاتوبان
The traffic is heavy.
ترافیک سنگین است.
traffic lanes
خطترافیک
transit traffic
عبور ترانزیتی
traffic density
پرپشتی شد امد
traffic jam
ترافیکوراهبندانسنگین
traffic warden
فردیکهمفمورکنترلنحوهپارکاتومبیلهااست
emerging traffic
جاده فرعی که از جاده اصلی بیرون آمده
traffic circles
دایرهی یک طرفه
traffic circle
دایرهی یک طرفه
traffic lights
چراغ راهنمایی
local traffic
رفت و امد محلی
traffic light
چراغ راهنمایی
traffic control
کنترل ترافیک
to regulate the traffic
[جریان]
ترافیک را کنترل کرن
to be closed to
[all]
traffic
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
merging traffic
ادغام جاده فرعی به جاده اصلی
stop-and-go traffic
ترافیک سپر به سپر
traffic designer
نقشه کش رفت و امد
dense traffic
ترافیک سنگین
heavy traffic
ترافیک سنگین
street traffic
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
air traffic
رفت و آمد هواپیمایی
turning traffic
ترافیک پیچ دار
incoming traffic
جاده وسایل که می آیند
outgoing traffic
جاده به راستای بیرونی
moving traffic
ترافیک در حال حرکت
There is heavy traffic.
ترافیک سنگین است.
traffic congestion
راهبندان سنگین
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
traffic volume
بار شد و امد
gyratory traffic
شد امدچرخشی
road traffic
رفت و امد خیابان
road traffic
ترافیک جاده ترافیک خیابان
road traffic
امد وشد خیابان
traffic lane
یک خط جاده برای یک مسیر
telecommunication traffic
ترافیک ارتباطات
telecommunication traffic
ترافیک مخابرات
telephone traffic
ترافیک تلفنی
airfield traffic
عبورو مرور در فرودگاه
airfield traffic
عبور و مرور فرودگاه
container traffic
تراکم حمل و نقل کانتینرها
tidal traffic
امد و شد ناقرینه
tidal traffic
شد امدنابرابر
to direct traffic through
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
street traffic
ترافیک
[جاده]
traffic sign
علامت عبور و مرور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com