Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English
Persian
safe from danger
محفوظ از خطر
Other Matches
danger
خطر
danger
به خطر افتادن
to p anyone through danger
کسی را از خطر رهایی دادن
to redress danger
جبران خسارت کردن
to incur danger
درخطر افتادن
to rush any one into danger
کسیرا بخطر کشانیدن
to incur danger
خودرادر خطر انداختن
to guard against danger
مواظب خطر بودن
danger was imminent
خطر تهیدمیکرد
danger was imminent
خطر نزدیک بود
danger space
فضای هوایی خطرناک
danger space
فضای خطرناک
danger buoy
بویه خطر
danger area
منطقه خطر
danger area
منطقه خطرناک
danger bearing
سمت خطرناک
danger bearing
سمت خطر
danger close
خطر نزدیک
danger close
خطرنزدیک است
danger signal
اژیر یا بوق اعلام خطر
danger signal
اژیرخطر
i reck not of danger
من باکی از خطر ندارم
danger zone
منطقه خطر
liable to danger
در معرض خطر
There's no danger of that happening again.
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
subjected to danger
در معرض خطر
reckless of danger
بی پروا ازخطر
smell danger
<idiom>
از خطری پیش آگاه شدن
[اصطلاح مجازی]
danger of flooding
خطر سیل
danger sticks
نانچیکوهات
[ورزش]
[کونگ فو]
Better face in danger once than to be always in da.
<proverb>
مرگ یکدفعه شیون یکدفعه.
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
i warned him of danger
او را از خطراگاهی دادم
Our lives are in danger.
جانمان درخطر است
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
danger warning level
مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
danger warning level
حداقل موجودی
isolated danger mark
علامتعایقدارخطر
Red light is a signal for danger .
چراغ قرمز علامت خطر است
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
safe
گاوصندوق
safe
امن
safe
صدمه نخورده
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
بی خطر
safe
سالم
safe
ایمن
safe
محفوظ
safe
ضامن
safe
مطمئن
safe
به ضامن
safe keeping
حفظ
safe keeping
حفافت توجه
safe life
عمر مطمئن
safe load
بار مجاز
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
to be on the safe side
باقی نباشد
safe keeping
نگهداری
safe house
خانه امن
safe guard
حفافت
safe guard
نگهداری
safe velocity
سرعت مطلوب
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe pledge
کفالت
safe pledge
وجه الکفاله
safe yield
بده قابل اطمینان
safe yield
بده قابل برداشت
to be in safe keeping
درجای امن بودن
safe valve
در رو
safe bet
بیخطر بدونریسک
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe valve
دریچه ایمنی
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
safe valve
دریچه اطمینان
safe distance
فاصله بی خطر
safe conduct
امان نامه
safe-conducts
خط امان
safe-conducts
امان نامه
safe-conducts
امان دادن
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
تخریب امن
fail-safe
با خرابی امن
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
جواز امان
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
امان دادن
safe conduct
رخصت عبور
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
جواز امان
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
خط امان
safe conducts
امان نامه
safe conducts
امان دادن
safe conducts
رخصت عبور
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
تخریب امن
meat safe
قفسه توری
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
render safe
به ضامن کردن مین
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude
ارتفاع امن
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound
صحیح وتندرست
safe area
منطقه امن
safe area
منطقه بی خطر
safe custody
حرز
safe deposit
گاوصندوق
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
conduct safe
جواز امان
safe-conducts
رخصت عبور
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
conduct safe
خط امان
safe conduct
خط امان
safe conduct holder
مستامن
safe water mark
علامتآببیخطر
safe working load
بارکاری مطمئن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
property kept in safe custody
مال محرز
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
temporary safe conduct
امان
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
breaking into safe custody
هتک حرز
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com