English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
scanned image تصویر پوشیده
Other Matches
scanned تقطیع کردن شعر
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned فرآیند تبدیل سیگنال ویدیویی بهم پیچیده به سیگنال صاف یا یک سیگنال مرکب به سیگنال جدای RGB
scanned وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned تعداد موضوعات درفایل یا لیست که در اسکن بررسی می شوند
scanned یکی ازخط وط افقی فسفری
scanned تعداد دفعاتی که تصویر CRT رسم مجدد میشود
scanned حرکت اشعه تصویر افقی در مقابل صفحه CRT
scanned بخشی از تصویر که توسط اسکنر خوانده میشود
scanned پوییدن
scanned یک دور گردش انتن رادار
scanned کاوش کردن
scanned دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned تجسس کردن بارادار
scanned تجسس
scanned بطوراجمالی بررسی کردن پوییدن
scanned با وزن خواندن
scanned بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned dpl اسکن میکند
scanned پیمایش
scanned پوئیدن
scanned اجمالا مرور کردن
scanned پویش کردن
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned interrupt وقفه پویش شده
self image خویشتن شناسی
self image تجسم نفس واعمال خود
image well چاه مجازی
self image پیش خودمجسم سازی
image مجسمه
image شمایل
image خوب شرح دادن
image تصویر کردن
image نشان دادن تصویر
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
after image پس دید
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
image مجسمه
image کپی از طرح یا تصویر اصلی
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
image شکل
image عکس هوایی
image نگار
image تصویر ذهنی
image صورت
image شبیه سازی
image پیکر
image تصویر
image پندار
image تصور خیالی
image تمثال
image پنداره
image منظر
image مجسم کردن
image تصویر الکتریکی
image تندیس
image منعکس کردن
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image فشرده سایز داده یک تصویر
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image [وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image مجسمه شکل
image نقش
image تصور سیما
image عکس
image نقش کردن
image [دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image response رفتار فرکانس تصویر
image response پاسخ تصویر
image reversal واژگونی تصویر
image resolution تجزیه تصویر
image reproduction تولید مجدد تصویر
image sharpness خطوط مورب تحت زاویه معین
image retention ضبط تصویر
image shift جابجایی تصویر
image reversal نقض تصویر
image reversal برگشت تصویر
image scale مقیاس تصویر
image shape کادر تصویر
image sharpness ترام تصویر
image registration ترام تصویر
image registration ثبت تصویر
image ray پرتو تصویر
image line هدایت تصویر
image of interference تصویر انترفرنس
image orthicon لامپ تصویر اورتیکون
image line خط تصویر
image plane سطح تصویر
image potential پتانسیل تصویر
image printer چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
image processing تصویر پردازی
image processing پردازش تصویر
image quality کیفیت تصویر
image ratio نسبت تصویر
image ray شعاع تصویر
image inversion برگردانی تصویر
image side جهت تصویر
image sinusoidally تابیدگی تصویری
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
real image تصویر حقیقی
retinal image تصویر شبکیه ای
reverse image تصویر وارونه
verbal image تصویر ذهنی کلامی
virtual image تصویر مجازی
printed image شکلعکسچاپی
spitting image <idiom> درست مثل
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
sharp image تصویر واضح
sharp image تصویر شفاف
public image تصور عمومی
primordial image صورت ازلی
image source منبع تصویر
image space فضای تصویر
image speard انتشار تصویر
image speard گسترش تصویر
image test ازمایش تصویر
image test تست تصویر
image transformation تبدیل تصویر
image transmission انتقال تصویر
intermediate image تصویر میانی
memory image تصویر یاد
mental image تصویر ذهنی
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
off screen image تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
image formation تصویر سازی
mirror image تصویر قرینه
image changer مبدل تصویر
image converter مبدل تصویر
image cintraction انقباض تصویر
image cintraction شکستگی تصویر
image contrast کنتراست تصویر
image contrast درجه خاکستری تصویر
image control کنترل تصویر
image coordinates مختصات تصویر
image deflection انحراف تصویر
image degradation کم کردن قدرت تصویربرداری یک دستگاه رادار
image detail جزء تصویر
image detail جزئیات تصویرتلویزیون
image displacement اشتباه تصویر یا خطای تصویربرداری دستگاه
image displacement تغییر یا جابجایی تصویرتلویزیون
image carrier حامل تصویر
image brightness روشنایی تصویر
image band باند فرکانس تصویر
mirror image تصویر آیینه ای
bit image [مجموعه ای از بیت ها که درحافظه کامپیوتر به صورت یک ماتریس مستطیلی ذخیره شده اند.]
body image تصویر بدن
card image تصویر کارت
image enhancement جلوه دادن تصویر
display image نمای تصویر
double image تصویر مضاعف
holographic image [ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
holographic image نمایی از شی سه بعدی
idealized image تصویر ارمانی
image aerial آنتن تصویر
image plate الکترود تصویر
image dissector لامپ تقطیع تصویر
image erection درست کردن تصویر
image field میدان تصویر
image force قوه تصور
image format اندازه فیلم عکاسی
image frequency فرکانس تصویر
image impedance مقاومت مشخصه تصویر
image format اندازه شیشه عکاسی
image formation تصویر سازی
image formation تولید تصویر تصویر
image erection راست کردن تصویر
image iconoscope لامپ تصویر ایکونوسکپ
image impedance امپدانس تصویر
image field حوزه تصویر
image impedance ناگذرایی ماهیتی
image interpreter مفسر عکس
image effect اثر تصویر تلویزیون
image drift تاب خوردن تصویر
image drift رانش تصویر
image distortion اعوجاج تصویر
image distortion شکستگی تصویر
image distance عرض تصویر
image interpreter متخصص خواندن عکس هوایی
image element نقطه تصویر
image point نقطه تصویر
image intensification تقویت تصویر
image attenuation coefficient ضریب میرایی
to create an image for oneself as somebody معروف و مشهور شدن
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
image phase constant ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
to create an image for oneself as somebody شخصیت دادن
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
cascade image intensifier تقویت کننده روشنی عکس یاشفافیت ان
to create an image for oneself as somebody مشهورکردن
image intensifier tube تقویت کننده تصویر
to create an image for oneself as somebody برجسته شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com