English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
sculpture in the round پیکره سازی تمام بر
sculpture in the round پیکره سازی همه جانبی
Other Matches
sculpture پیکره سازی
sculpture پیکر تراشی سنگتراشی کردن
sculpture پیکرسازی
sculpture پیکرتراشی
sculpture مجسمه سازی
environmental sculpture پیکره سازی محیطی
kinetic sculpture پیکره سازی متحرک
sculpture in miniature پیکر تراشی کوچک اندام
stucco sculpture پیکرههای گچی
embossed sculpture برجسته سازی با چکش کوبی
round out گرد کردن
get round قلق
look round اطراف کار را دیدن
round out دور زدن
round on گرد کردن
round on جمع اوری کردن
get round پیش دستی کردن بر
get round از سر خود وا کردن
ro round off صاف کردن
get round بدست اوردن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to go round به همه رسیدن
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to come round سرزدن
to come round گشت زدن
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
it is the other way round وارونه است
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
it is the other way round عکس این است
go round دور زدن
go round به همه رسیدن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
round and round ازهر طرف
to round on any one از کسی چغلی کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round up گرد کردن
round down گرد کردن کاهشی
to round up جمع اوری کردن
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
to round up گلوله کردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
to go round برای همه کفایت کردن
round off گرد کردن برشی
round off گرد کردن
to go round دورزدن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
out of round غیرمدور
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
right round دور تادور
right round گرداگرد
right round از هرسو
right round از هر طرف
ro round off گرد کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
to round up تبعیدکردن
round بی خرده
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round مدور
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مشابه 8759
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round آنچه در دایره حرکت میکند
round گرد کردن
round گرد بی خرده
round نوبت گرد کردن
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round دوربازی
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round نوبت گردکردن
round بی خرده کردن
round کامل کردن
round تکمیل کردن
round دور زدن مدور
round گردی
round منحنی
round دایره وار
round عدد صحیح
round مبلغ زیاد
round گلوله
round فشنگ
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
come round شفا یافتن
come round بهوش امدن
round up گرد کردن افزایشی
come round بازگشتن
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
all round سرتاسر
come round بحال اول رسیدن
all round دورتا دور
round-up ورود ناگهانی پلیس
round-up حمله ناگهانی پلیس
round گرد
get round طفره رفتن
get round از زیر [کاری] در رفتن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
the golden round تاج زرین
the round of heaven گنبد اسمان
smell round سر و گوش اب دادن
this earthly round زمین
this earthly round گیتی
smoke round گلوله دودانگیز
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
to pull round بهبودی یافتن
st george round مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
to round into a man مرد شدن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
to round into a man بمردی رسیدن
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
year-round <idiom> همه ساله
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-eyed چشمگرد
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator عضلهمکبورود
round neck یقهگرد
right round bracket پرانتز بسته
round bracket پرانتز
common round ابزار فیتیله
negotiation round دور مذاکرات
round of negotiations دور مذاکرات
angle-round نبش گرد
round eye دکمهقزن
round brush بورسگردمویی
year-round همه ی سال
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
top round گوشت کبابی
top round قسمت گرد
round the clock ۲۴ ساعته
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn round چرخیدن
to turn round گردگشتن
to turn round دور گشتن
to turn round دورزدن
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
wooden round گلوله سالم و بادوام
year-round در تمام مدت سال
round-the-clock پیوسته
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock روز و شب
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock شبانه روزی
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
yean round کار کننده درتمام سال
yean round در تمام سال
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
half round نیم گرد
marking round تیر نشان کننده
marking round گلوله نشان کننده
daily round کارهای روزانه
daily round گردش روزانه
merry go round چرخ فلک
merry go round چرخ گردان
columbia round تیراندازی مخصوص زنان
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
offer round به همه تعارف کردن
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
round of ladder پله نردبان
round angle زاویه 063 درجه
round bilge خن گرد
round billet شمش گرد
round ingot شمش گرد
live round تیر جنگی
live round گلوله جنگی
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
for a mile round تا یک میل از هر سو
fixed round فشنگ ثابت
to bring round بهوش اوردن
fixed round فشنگ کامل
fita round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
round window روزنه گرد
half round نیم دایره
half round گج بری نیم گرد
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
illumination round گلوله روشن کننده
illumination round گلوله منور
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
in round numbers 00 سر راست 001تا
bring round بهوش اوردن
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com