English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English Persian
selective trace ردیابی گزیده
Other Matches
selective گزیده انتخابی
selective آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective برگزیننده
selective نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
selective قابل انتخاب
selective انتخابی
selective دارای حسن انتخاب گلچین کننده
selective مبنی بر انتخاب
selective انتخاب کننده
selective گزینشی
selective بهگزین
selective گزیننده
selective access دستیابی گزیده
selective admission پذیرش انتخابی
selective attention دقت انتخابی
selective signalling ارتباط مخصوص
selective service خدمت داوطلبانه نظام
selective quenching سردکنندگی ناحیهای
selective process فرایند گزینشی
selective perception ادراک انتخابی
selective listing سیاهه برداری گزیده
selective inattention عدم توجه انتخابی
selective hardening سخت گردانی انتخابی
selective forgetting فراموشی انتخابی
selective erosion فرسایش انتخابی
selective breeding تخم کشی انتخابی
selective calling فراخوانی گزیده
selective dump روگرفت گزیده
selective clock stetching تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم
selective ion electrode الکترود یون گزین
frequency selective amplifier تقویت کننده سلکتیو فرکانس
harmonic selective ringing تلفن اختصاصی همساز
selective distribution system پخش گزینشی
trace اثر
trace دنبال کردن
trace پی کردن
trace تعقیب کردن
trace رد الکترون
trace علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
trace اثر گذاشتن
trace ضبط کردن کشیدن
trace رسم کردن ترسیم کردن
value trace اثر ارزشی
trace پی بردن به
to trace the cause of anything چیزیراپیداکردن
to trace the cause of anything علت اصلی
trace نشان
trace رد
trace ردیابی کردن رد پا
trace جای پا
trace مقدار ناچیز ترسیم
trace طرح کردن
trace رسم
trace برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
trace نشانه
trace رسم کردن
trace نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace ردیابی کردن
trace رد یابی کردن نشان
trace elements عناصر کمیاب
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
To be on someone trail. To trace someone. رد کسی را دنبال کردن
To follow up (trace) something. پی کاری را گرفتن
trace conditioning شرطی کردن ردی
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
trace compounds ترکیبات کم مقدار
to trace the p of a person دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
stimulus trace رد محرک
pilot's trace کالک دستی خلبان
radar trace علامت رادار
pilot's trace کالک راهنمای خلبان هواپیما
memory trace رد یاد
logical trace رد منطقی
trace element عنصر کم مقدار
dark trace tube لامپ تصویر تاریک
dark trace screen صفحه تصویر تاریک
color trace recorder رسام رنگی
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
He left no trace (mark,evidence). اثری بجا نگذاشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com