English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (7 milliseconds)
English Persian
semi-final نیمه نهایی
semi-final نیم پایانی
semi-final مسابقات نیم پایانی
Other Matches
semi نصف
semi نیم
semi نصفه
semi نیمه
semi نیمه تاحدی
semi تقریبا نصف
semi نصف شده
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semi- در معنای نصف یا بخش
final فینال
final تهایی
final قطعی
final رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final value ارزش نهایی
final مسابقه نهایی
final غایی
final اخرین
final پایانی
final نهایی
final نهائی
final غایی قطعی
final قاطع
semi meran شبه مران در دفاع مران
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi literate نیمه نویسا
semi independent نیمه خود مختار
semi-colon نقطهبند
semi-colon نقطه ویرگول
semi independent نیمه مستقل
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi monthly پانزده روزیکبار
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
semi centennial نیم سده نیم سدهای
semi diesel نیم دیزل
semi conductor نیمه هادی
semi circular a طاق روی
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi skilled نیمه ماهر
semi slav شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi officially بطورنیم رسمی
semi official نیمه رسمی
semi solvable نیم حل پذیر
semi trailer نیمه یدک
semi weekly هفتهای دوبار
semi automatic نیم خودکار
semi barbarian نیم وحشی
semi centennial پنجاهمین سالگرد
semi circle نیم دایره
semi circular نیم دایرهای
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi-colon نیم وج از یا
semi-colons نقطه ویرگول
semi-mummy نیمهبستهشده
semi-modal افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-column نیم ستون
semi-colons نیم وج از یا
semi-finals نیمه نهایی
semi finals نیمه نهایی
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi annually ششماهه
semi annual ششماهه
semi-precious نیمه گرانبها
semi-precious نیمه بهادار
semi-colons نقطهبند
semi-conscious نیمه هشیار
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalist نیم - پایانگر
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-finalists نیم - پایانگر
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
final whistle سوت پایان [ورزش]
Cup Final بازیفینال
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
final shaving پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
quarter final یک چهارم نهایی
final drive گرداننده نهایی
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive محرکه محور عقب
final goods کالای نهائی
final goods کالا برای مصرف نهائی
final heading مسیر پرواز نهایی
final heading سمت پرواز یا حرکت نهایی
final instrument معادل act final
final invoice صورت حساب نهایی
final judgement حکم نهایی
final payment پراخت نهائی
final payment پرداخت نهایی
final position وضعیت نهایی
final diameter قطر نهایی
final destination مقصد نهایی
quarter-final یک چهارم نهایی
final award رای قطعی
final acceptance آزمایش قبولی نهایی ناو
final act سند نهایی
final act قطعنامه
final approach مسیر نهایی فرود
final approach مسیرنهایی فرود هواپیما
final assembly مونتاژ نهایی
final assembly نصب نهایی
final cinditions شرایط پایانی
final cinditions شرایط فینال
final cut برش نهایی
final decision رای قطعی و نهایی
final price قیمت نهائی
final demand تقاضای نهائی
final measurement اندازه گیری نهایی
final result نتیجه نهایی
final set حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
final state حالت پایانی
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
final temperature درجه حرارت نهایی
final term جمله نهایی
final test ازمایش نهائی
final velocity سرعت نهایی
final report گزارش نهایی
final process دستور اجرای حکم
final protocol مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
final price اخرین قیمت
semi luxury goods کالاهای نیمه تجملی
semi indirect lighting روشن سازی نیم مستقیم
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
semi killed steel فولاد نیمه ارام
semi-fisheye lens لنزنیمهبرآمده
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi self maintained discharge تخلیه نیم وابسته
semi-submersible platform سکوینیمهشناور
semi finished goods کالاهای نیمه ساخته
semi circular parry دفاع نیمدایره
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi durable goods کالاهای نیمه بادوام
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
semi logarithmic paper کاغذ نیمه لگاریتمی
final protective line خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
full and final settlement تسویه تمام و کمال
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
final boiling point نقطه جوش پایانی
final protective fires اخرین اتشهای حفافتی
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
final awards judgements احکام قطعی
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
final coordination line اخرین خط هماهنگیها
semi automatic telephone system تلفن نیم خودکار
final bomb release line اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
jackknifing [with trailer or semi-trailer] تا شدن [به ۹۰ درجه و بیشتر ] کامیون در حال حرکت [با تریلر یا تریلر مسقف]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com