Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 43 (4 milliseconds)
English	Persian
sensor probe	حسگرردیاب
Other Matches
sensor	حساس
sensor	وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
sensor	وسیله نوری الکتریکی که با توجه به میزان نور سیگنال تولید میکند
sensor	حسگر
sensor	گیرنده
sensor	وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
sensor	رادار مراقبتی
sensor	حس کننده
sensor	گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
sensor	حسی
airborne sensor	رادار مراقبتی هوابرد
distant sensor	دوریابه
light sensor	حساسگرنور
unattended ground sensor	رادار مراقبت زمینی خودکار
remote control sensor	کنترلازراهدور
white balance sensor	فلاش
probe	کاویدن
probe	ردیاب
probe	بررسی
probe	پایه
probe	میله مدرج ستون
probe	جستجو
probe	کاوش
probe	تحقیق نیشتر
probe	رسیدگی
probe	اکتشاف جدید
probe	غور کردن
probe	بررسی کردن
probe	تفحص کردن
probe	میله بازرسی
probe	میله پتانسیل
probe	کاوشگر
probe	کاوش کردن
probe socket	[سوکت پروب] [الکرونیک و کامپیوتر]
coupling probe	میله جفتگری
sense probe	مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
logic probe	کاوشگر منطقی
sound probe	گیرنده صوتی
in-flight refuelling probe	لولهبنزینرندرحینپرواز
echo sounder probe	پژواکردیابژرفاسنج
bayonet thermocouple probe	قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
To probe someones affairs . To pry into someones affairs .	تو کوک (کار ) کسی رفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com