Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
shock action
عمل غافلگیری
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل شوک
Other Matches
shock
تشنج سخت
shock
تصادم تلاطم
shock
لطمه
shock
هراس ناگهانی
shock
هول
shock
شوک
shock
صدمه
shock
تکان
shock
ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shock
توده
shock
خرمن
shock
حمله عصبی
shock
ضربه
shock
ترساندن
shock
تکان دادن
shock
سراسیمه کردن
shock
ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
shock
تکان سخت خوردن
shock
خرمن کردن
shock
حمله غافلگیرانه
shock
ضربت
shock
دچارهراس سخت شدن
shock
توده کردن
shock
ضربه تکان
shock
ضربت سخت
shock
تصادم
shock
صدمه ضربت
to sustain a shock
تکان خوردن ونیفتادن
condensation shock
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
shock headed
انبوه گیسو دارای موی فراوان
shock concrete
بتن ضربهای
color shock
ضربه رنگ
shock concrete
بتن ضرب دیده
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
shock hazard
خطر تماس
shock head
انبوه گیسو
shock head
دارای موی فراوان
electric shock
ضربه برقی
electric shock
شوک الکتریکی
shock waves
موج ضربهای
shock wave
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock wave
موج ضربت
shock wave
موج ضربه
shock wave
موج ضربهای
shock waves
موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock tactics
انجام کاریباسرعتوباخشونت
culture shock
کوبهی فرهنگی
culture shock
ضربهی فرهنگی
shock inducer
دستگاه ضربه زن
shock point
نقطه ایجاد زلزله
shock proof
ضد ضربه
shock troops
گروه تهاجمی
shock troops
گروه حمله
shock troops
یکان ضربت
shock troops
واحد مخصوص حمله غافلگیرانه
thermal shock
تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
to sustain a shock
ضربت خوردن وپایداری کردن
shock waves
موج ضربت
electroconvulsive shock
ضربه برقی تشنج اور
future shock
اضطراب دگرگونی
shock absorbers
ضربه پذیر
shock waves
موج ضربه
shock excitation
تحریک ضربهای
shock absorbers
ضربه گیر
shell-shock
روان رنجوری جنگ
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shock absorbers
کمک فنر
shock therapy
درمان با ضربه برقی
shock absorber
تکانگیر
shock absorber
کمک فنر
shock absorber
ضربه پذیر
shock absorber
ضربه گیر
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shock absorbers
تکانگیر
shell shock
روان رنجوری جنگ
hydraulic shock absorber
ضربه گیر هیدرولیکی کمک فنرروغنی
insulin shock therapy
درمان با ضربه انسولین
hydraulic shock absorber
کمک فنر هیدرولیکی
hydraulic shock absorber
ضربه گیر روغنی
detached shock wave
موج ضربهای منفصل
normal shock wave
موج ضربهای عمود
oblique shock wave
موج ضربهای مایل
right of action
حق ترافع
action
جنگ
right of action
حق اقامه دعوی
course of action
راه کار
course of action
روش انجام کار
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
out of action
از نبرد خارج شده
self action
عمل فی نفسه
appropriate action
اقدام مقتضی
out of action
غیر فعال
immediate action
عملیات فوری
immediate action
عکس العمل فوری
out of action
خارج ازنبرد
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
out of action
خراب
self action
خود عملی
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
عملیات جنگی
action
جنگ عملیات
action
کار اقدام
action
فرمان حاضر به تیر
action
عامل
action
جنبش
action
اثر
action
اقدام
action
اژیرش
action
سهم سهام شرکت
action
اشاره
action
جنبش حرکت
action
جدیت
action
رفتار
action
فعل اقدام
action
عمل
action
کار
action
کردار
action
کنش
action
تاثیر اثر جنگ
action
نبرد
action
تمرین
action
بازی
action
جریان حقوقی تعقیب
action
اقامهء دعوا
action
طرز عمل
action
گزارش وضع
action
اشغال نیروهای جنگی
action
جریان
action
پیکار
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
لیست امکانات
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
عمل انجام شده
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
انجام کاری
quick action
عمل انی ماسوره
quantum of action
ثابت پلانک
quantum of action
کوانتوم کنش
quantum of action
کوانتوم اثر
quantum of action
مقدار اثر
possessory action
دعوی مالکیت
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
speed of action
تندی
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
preventive action
اقدامات احتیاطی
preventive action
اقدامات تامینی
speed of action
فرزی
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
locking action
اثر سدکنندگی
mass action
عمل کلی
mass action
قانون اثر جرم
mine action
عمل مین
mine action
عمل کردن به صورت مین
legal action
اقدام قانونی
personal action
دعوی منقول
speed of action
درجه تندی
speed of action
سرعت انتقال
speed of action
زرنگی
[چابکی]
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
speed of action
چالاکی
speed of action
چابکی
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
personal action
دعوی شخصی
plan of action
طرح عملیات
local action
تخلیه موضعی باتری
quick action
عمل ضربتی انی
quick in action
جلد
action of wind
حرکتجریانباد
action lever
اهرم حرکتدستگاه
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
wounded in action
زخمی عملیات زخمی جنگی
wounded in action
زخمی شده در جنگ
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
vexatious action
دعوی ایذائی
speed of action
سرعت حرکت
quick in action
چابک
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action
بکاربرانگیختن
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action
اموال دینی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
quick in action
فرز
radius of action
شعاع عمل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com