Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
shop girl
شاگرد دکان
shop girl
شاگرد پادو
Other Matches
He has a crush on that young girl . He is stuck on that young girl .
گلویش پیش دخترک گیر کرده
girl
دختربچه
girl
دوشیزه کلفت
who is this girl ?
این دختر کیست
girl
معشوقه
her next was a girl
بچه دومش دختر بود
old girl
فارغالتحصیلمدرسهدخترانه
girl
دختر
girl friday
زن کار امد و لایق
girl friday
معاون زن
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
girl friday
دستیار زن
to score with a girl
<idiom>
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
call girl
فاحشه تلفنی
unlucky girl
آدم بد شانس
bat girl
توپ جمع کن
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
girl guide
دختر پیشاهنگ
cover girl
زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girl
ستارهی روی جلد
girl scout
پیشاهنگ دختر
girl guide
عضو پیشاهنگی دختران
pinup girl
دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
girl scout
عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
girl guides
دختران یشاهنگ
chorus girl
زن جوانی که دریک دسته کرمیخواند
the girl guardians
بزرگترهای دختران
girl scouts
پیشاهنگ دختر
girl scouts
عضو پیشاهنگان دختر ایالات متحده آمریکا
nautch girl
رقاصه
bunny girl
زنیکهبالباسخرگوشیدرکابارهنوشیدنیسرو میکند
head girl
بچهسمبلونمونهمدرسه
The girl got panicky and gave herself away .
دخترک دستپاچه شد وخودش را لو داد
The girl was penciling her eyebrows .
دخترک داشت ابروهایش را می کشید
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
The blow made me giddy young girl .
دختر گیج وسر بهوایی است
to keep shop
دکان داشتن
keep shop
دکانداری کردن
to keep shop
دکان داری کردن
shop
محل ساخت
shop
کارخانه
shop
کارگاه
shop
خریدکردن
shop
فروشگاه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
مغازه
shop
دکان
shop
کارخانه خرید کردن
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
grocer's shop
خواربار فروشی
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
smith's shop
اهنگری
smith's shop
کارگاه اهنگری
winding shop
کارگاه سیم پیچی
welding shop
کارگاه جوشکاری
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop
مغازه قنادی
grocer's shop
بقالی
lathe shop
تراشکاری
food shop
بقالی
tuck shop
مغازه حلویات
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
food shop
خواربار فروشی
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop assistant
دستیار مغازه دار
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
corner shop
مغازهکوچک
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
shop stewards
رئیس گروه
chemist's shop
داروخانه
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
shop test
ازمایش کارگاهی
shop fronts
ازاره نمای بنا
break into a shop
دکانی را زدن
cartwright's shop
دوچرخه سازی
coffee shop
قهوه خانه
coffee shop
رستوران
die shop
حدیده سازی
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop
کارگاه صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
beauty shop
ارایشگاه
base shop
تعمیرگاه پادگانی
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop
سیستم بسته
closed shop
با کارکردانحصاری
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop
رستوران
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
shop front
ازاره نمای بنا
acre shop
حق الارض
assembly shop
کارگاه مونتاژ
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
lathe shop
کارگاه تراشکاری
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
shop keeper
صاحب دکان
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
shop keeper
دکان دار
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
repair shop
workshop
repair shop
تعمیرگاه
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop boy
شاگرد دکان
shop boy
شاگرد
open shop
سیستم باز
shop lifter
دکان بر
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
shop supply
اماد تعمیرگاهی
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
milling shop
کارگاه فرزکاری
shop lifting
دزدی از مغازه ها
molding shop
کارگاه قالب گیری
shop lifter
دزد مشتری نما
nickel shop
ساچمه نیکلی
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
shop boy
پادو
ingot dressing shop
پرعیار کردن شمش
shop or work drawing
نقشه در حین انجام کار
automatic turning shop
کارگاه تراشکاری
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
machine shop tool
ابزار ماشینی
hand molding shop
قالبریزی دستی
mobile repair shop
تعمیرگاه سیار
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
plate molding shop
مدلسازی
bull in a china shop
<idiom>
کسی که همه چیزرا به هم میریزد
loam molding shop
قالب گیری ماسهای
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com