Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
shoulder board
پیش فنگ
Other Matches
shoulder
فاصله بین گلوله وباروت
shoulder
دوشی
shoulder
هل دادن
shoulder
باشانه زور دادن
shoulder
جناح
shoulder
هرچیزی شبیه شانه
shoulder
کتف
shoulder
دوش
shoulder a
دوش فنگ
shoulder
شانه راه
shoulder to shoulder
دوش بدوش
shoulder
سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder
گوشت سردست
shoulder
دو طرف خاکی جاده
shoulder
شانه
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
shoulder badge
strap"shoulder: syn
shoulder balance
بالانس شانه
shoulder belt
حمایل
cold shoulder
خونسرد
shoulder brace
شانه بند
shoulder clapper
ماموراجرایاتوقیف
upstream shoulder
شانهرودبالایی
shoulder knot
روبان یاحمایل زینتی روی شانه
cold-shoulder
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
right shoulder arms
فرمان ازراست نظام
right shoulder arms
فرمان دوش فنگ
shoulder arm
دوش فنگ
over the shoulder bombing
نوعی بمباران عمودی که پس از عبور از خط قایم هدف بمب رها میشود
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
shoulder arms
دوش فنگ
shoulder blades
استخوان شانه
shoulder blades
کتف
shoulder blade
استخوان شانه
shoulder blade
کتف
shoulder-bag
کیفیکهبهشانهاندازند
shoulder knot
واکسیل
flush shoulder
شانه همکف
shoulder strap
badge shoulder
he felt a t. on his shoulder
احساس دست بخوردگی روی شانه خودکرد
shoulder-length
مویبلند
soft shoulder
شانه هموار
gable-shoulder
پایه سنتوری
shoulder block
سد کردن حریف با ضربه شانه
raised shoulder
شانه برجسته
raised shoulder
شانه سکویی
shoulder badge
سردوشی
hard shoulder
شانه استوار
hard shoulder
شانه تثبیت شده
hard shoulder
شانه تحکیم شده
flush shoulder
شانه همسطح
shoulder strap
نوار سردوشی
shoulder strap
سر دوشی
shoulder mark
درجه روی دوش
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
shoulder bag
کیفرودوشی
shoulder mark
نشان سردوشی
shoulder mark
نشان سردوشی علایم سردوشی
shoulder bolt
پیچشانه
shoulder pad
محافظزانو
shoulder of road
شانه راه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
shoulder roll
چرخیدن روی شانه ها
shoulder rest
استراحتشانهای
downstream shoulder
بسترزهکشی
give someone the cold shoulder
<idiom>
با کسی نامهربان بودن
shoulder bag with zip
کیفرودوشیزیپدار
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
put someone's shoulder to the wheel
<idiom>
کمر همت بستن
shoulder throw and outside kick
لنگ ارنج
one-arm shoulder throw
بایککتفپرتابکردن
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
high leg attack and shoulder control
زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
by the board
از طرف پهلوی ناو
to board out
بیرون ازخانه خود غذاخوردن
To get on board.
سوار کشتی شدن
on board
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
with whom do you board
پیش کی غذا میخورید و منزل میکنید
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
i/o board
تخته مداری که ورودی وخروجیهای داده ها بین کامپیوتر و دستگاههای جانبی را کنترل میکند
to go on board
سوارکشتی شدن
i got it over board
انرادرکشتی اوردم
go by the board
از ناو پرت شدن
board
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
سوار
board
شدن
board
تابلوی امتیازات
board
صفحه یامیز شطرنج
board
سکوی شیرجه
board
روکش کردن
board
جلد کردن تخته
board
مقوا
board
کشتی
board
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
board
تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
board
تخته حاوی نقشه
board
میزشوریادادگاه
board
اغذیه
across the board
سرجمع
board
غذای روی میز
board
میز غذا
board
تخته پوش کردن
board
پانسیون شدن
board
منزل کردن
board
هیات
board
هیئت ژوری
board
هیئت کمیسیون
board
کمیته تخته کار صفحه چارت
board
تخته مدار چاپ شده که به سیستم وصل میشود تا کارایی آن را افزایش دهد
board
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل
across the board
شامل تمام طبقات
above board
به طور آشکار
over the board
بازی شطرنج حضوری
above board
بی حیله
board
تخته
board
سوارشدن بکنارکشتی امدن
board
تابلو
board
برد
board
صفحه مدار
board
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
وسیله نصب مسط ح که روی آن قط عات الکترونیکی نصب و متصل اند
board
وسیله نصب مسط ح که شیارهای هادی سطح آن چاپ یا حک شده است و پس از نصب اجزای آن مدار کامل میشود
across the board
یکسره
spotting board
طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
press board
مقوای فشرده
populated board
یک تخته مدار چاپی که حاوی تمام مولفه ها الکترونیکی خود میباشد
switch board
تابلوی برق
system board
برد سیستم
switch board
صفحه کلید برق یاتلفن
switch board
صفحه تقسیم برق
programmer board
برد برنامه ریز
range board
میز تنظیم مسافت
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
straw board
مقوای ضخیم
spring board
تخته شیرجه
story board
مجموعه تصاویر یا رسم ها که پیشبرد نقاشی متحرک یا ویدیویی را نشان میدهد
status board
تابلو وضعیت
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
splash board
سپر پاشنه قایق
reserve on board
مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
runing board
رکاب
shoe board
علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
scaffold board
تخته چوب بست
selection board
هیات گزینش
scaffold board
تخته زیر پا
seguin board
تخته سگن
sea board
کناره دریا
sea board
خط ساحلی
sea board
دریاکنار
scale board
تخته نازک
range board
طرح تیر کارت تصحیح برد سلاح
sliding board
سراشیبی
sliding board
سرسره
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
side board
میز قفسه دار
side board
میز کناری
side board
میز پا دیواری
side board
میز دم دستی
running board
تخته رکاب اتومبیل
status board
تابلوی وضعیت
finger board
جا انگشتی
sea board
کناردریا
takeoff board
تخته پرش طول
to board a flight
سوار هواپیما شدن
[برای پرواز به مقصدی]
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for half board
برای نیم پانسیون
for full board
برای تمام پانسیون
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
To board a plane.
سوار هواپیما شدن
tread board
کف پله
sandwich board
آگهیتبلیغاتیکهبهشانهمیاندازند
ironing board
میزاتو
half board
هتلیکهفقطصبحانهوعصرانهدرآنسروشود
full board
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
draining board
آبچکانفرفشوئی
chopping board
تختهسبزیو گوشت
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
board and lodging
غذاییبرایخوردنومکانیبرایخوابیدن
tote board
تختهحملونقل
managing board
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
board and lodging
خوابگاه با پذیرایی غذا
[در مهمانسرا یا هتل]
eaves-board
لب بام
clap-board
[تخته ی رو کوبی یا روکار ساختمان]
barge-board
[تخته بالای سنتوری زیر سرپوش]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
governing board
کمیته حاکمه
board of managers
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
board of management
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
management board
کمیته مباشر
[شرکت سهامی]
skirting board
تختهپارچهای
for full board
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
route board
تختهتعیینمسیر
weather board
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
wash board
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
wash board
تخته رختشویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com