English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
English Persian
sick berth attendant پزشکیار
Other Matches
sick berth بهداری کشتی ودانشکده وغیره
attendant همراه نگهبان کشیک
attendant همراه
attendant سرپرست
attendant موافب
attendant خدمتکار
attendant وابسته
attendant ملازم موافب
Is there a parking attendant? آیا مامور پارکینگ هست؟
furnace attendant کوره بان
cabin attendant مهماندارهواپیما
furnace attendant مسئول کوره
flight attendant مهماندارهواپیما
berth کسب عنوان
berth جای خوابیدن درقایق
berth جایی که قایق به لنگربسته میشود
on berth ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
on berth در داخل بندر
on berth ناوحاضربه بارگیری
berth محل لنگراندازی
berth اسکله
berth خوابگاه کشتی
berth اطاق کشتی لنگرگاه
berth پهلوگرفتن
berth پهلوگاه
berth موقعیت جا
berth لنگرگاه
To dock . To berth. پهلو گرفتن (کشتی در اسکله )
charging berth اسکله بارگیری
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
discharging berth اسکله تخلیه
to give wide berth to دوری کردن از
to give wide berth to کناره گیری کردن از
I'm sick of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
to be sick حال تهوع داشتن
to be sick قی کردن
I'm sick of it. <idiom> ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
you will become sick شما بیمار میشوید
really sick خیلی محشر
really sick واقعا عالی
really sick واقعا جالب
sick of (someone or something) <idiom> نفرت از چیزی
sick-out اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick unto ناخوش سخت یا مردنی
sick بیمار
he is rather i. than sick بهم خوردگی یاساکت دارد
he is sick او ناخوش است
he is rather i. than sick ناخوش نیست
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick ناساز ناتندرست
sick ناخوش
sick مریض
sick مریض شدن
sick کیش کردن جستجوکردن
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
sick [British E] <adj.> عالی
sick [British E] <adj.> خیلی خوب
sick [British E] <adj.> محشر
dangeously sick خطرناکانه ناخوش
sick as a dog دمق
he is a man he is sick اویک مرداست
take ill/sick <idiom> مریض شدن
he is a man he is sick وی مریض میباشد
sick and tired <idiom>
hope-sick <adj.> آرزو به دل
hope-sick <adj.> حسرت به دل
sick bay بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick headache تهوع
sick bays بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick bays بهداری روی ناو
sick leave مرخصی استعلاجی
sick leave استراحت بیماری
dangeously sick سخت بیمار
sick bay بهداری روی ناو
sick as a dog مایوس
love sick دلباخته
sick of love بیمار عشق
sick of flattery بیزازیاسیرازتملق
sick of a fever تب دار
sick nurse پرستار بیمار
sick list صورت بیماران
sick industry صنعت عقب مانده
sick industry صنعت بیمار
heart sick دلتنگ
sick headache سردرد همراه با
sick call تجمع برای رفتن به بهداری
sick call مراجعه به بهداری
sick call صف بیماران
it is true that he was sick راست است که او ناخوش بود
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
sick bed بستر بیماری
sick at heart روحاکسل است
love sick بیمار عشق
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
heart sick افسرده
sick-outs اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
he is liable to become sick در معرض ناخوش شدن است
I am feeling I'll (sick). حالم بد است
travel-sick آنکهدراثرسفردچاربیماریشود
sick pay وجهازکارافتادگی
sick note گواهیپزشکیاستعلاجی
sick building اشارهبهساختمانهایمدرن
he is liable to become sick اماده ناخوشی است
to feel sick حال تهوع داشتن
heart sick دلسوخته
to feel sick قی کردن
i sort of feel sick یک جوری میشوم
He felt sick,. he fell I'll. حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
to smoke oneself sick از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
It makes me sick just thinking about it! وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
It made me sick . It turned my stomach. دلم را بهم زد
I am sick and tired of hearing about your wealth ( fortune ) . تو هم که با این ثروتت ما را کشتی
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . جانش به لب آمد ( رسید )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com