English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
sign writer تابلو نویس
sign writer لوحه نویس
Other Matches
writer راقم نگارنده
writer مصنف
writer مولف
writer نویسنده
writer نگارنده
report writer گزارش نویسی
letter writer کاغذ نویس
letter writer نامه نویس
letter writer نامه نگاری
letter writer کتاب
ink writer در تلگراف مرکب نویس
writer to the signet مشاور حقوقی اسکاتلندی
gather writer تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
type writer ماشین تحریر
manifold writer ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
type writer حرف نگار
report writer نویسنده گزارش
the present writer این بنده این جانب
type writer ماشین تحرر
news writer خبرنگار
the present writer مولف
the present writer نویسنده
technical writer نویسنده فنی
stroke writer ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
black writer چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
writer's cramp دست گرفتگی
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
He fabcies himself as a writer (author). به خیال خودش نویسنده است
band street writer یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت BUNDSOFTWARE BROADER ساخته شده است
to make good as a writer نویسنده موفقی شدن
console type writer ماشین تحریر میز فرمان
to sign away با امضامنتقل کردن
to sign on برای سربازی اسم نویسی کردن
plus sign علامت جمع
plus sign که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
plus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
sign off پایان دادن به
sign off علایم ختم مخابرات یامکالمات
sign off علامت ختم ارسال پیام
sign off off log
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
sign on on log
sign off از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
plus sign علامت بعلاوه
plus sign علامت باضافه
sign off جارفتن
to sign up for something نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
sign-on ورود به سیستم [رایانه شناسی]
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
V-sign علامت پیروزی
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
to sign up قراردادی را امضا کردن [اسم نویسی کردن]
sign up <idiom> تعهددادن
sign over <idiom> بطور قانونی
sign test ازمون علامتها
sign post تابلو راهنما
star sign علامتزودیاک
sign position مکان علامت
sign language مکالمه با اشاره
sign position موضوع علامت
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
multiplication sign نمادضرب
equals sign نمادتساوی
stop sign علامت توقف
warning sign علامت اخطار
traffic sign تابلو نشانه گذاری
traffic sign لوحه نشانه گذاری
traffic sign تابلو علایم
warning sign علامت احضار
single sign-on ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
traffic sign علامت عبور و مرور
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
temporal sign علامت زمانی
exterior sign علامتخارجی
division sign نماد تقسیم
sign position موقعیت علامت
sign of zodiac برج
sign flasher چشمک زن
conventional sign علایم قراردادی نقشهای علایم معمولی نقشه
counter sign نشانی
counter sign اسم عبور
counter sign اسم شب
dollar sign حرف
dollar sign که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
equal sign علامت برابری
equal sign علامت تساوی
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
is a monetary sign نشان پول
is a monetary sign انگلیسی است
advance sign علامت اوانس
sign language زبان اشاره
call sign معرف
minus sign علامت منها
minus sign منفی
minus sign علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
sign language زبان علامات
sign language زبان مخصوص کرها
sign languages زبان علامات
sign languages زبان مخصوص کرها
sign languages مکالمه با اشاره
sign languages زبان اشاره
call sign معرف رادیویی
pharmaceutical sign نشان داروسازی
pharmaceutical sign علامت دواسازی
positive sign علامت مثبت
sign manual صحه ملوکانه
sign bit ذره علامت نما
sign bit بیت علامت
sign manual امضا پادشاه
sign learning علامت اموزی
sign gestalt علامت- گشتالت
sign flag پرچم علامت
sign character دخشه علامت نما
sign digit رقم علامت نما
sign extension گسترش علامت
sign magnitude علامت و مقدار
sign and magnitude علامت و مقدار
sign a waiver قبول اغماض نمودن
sign of weakness دلیل ضعف
procedure sign علایم ارسالی در شبکه قبل ازشروع مکالمات
radical sign علامت جذر
sign of aggregation علائم مخصوص جمله جبری
sign of weakness نشان ضعف
sign of the cross علامت صلیب
romberg's sign علامت رومبرگ
sign of god ایت الله
sign digit رقم علامت
address call sign رمز ادرس
sign flip flop الاکلنگ علامت نما
radio call sign معرف رادیویی
These clouds are a sign of rain . این ابرها علامت بارندگی است
address call sign معرف ادرس
net call sign معرف رادیویی شبکه
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
change sign key کلیددکمهتغییرات
level crossing sign علامتخطعبور
number of tracks sign شمارهعلائملبه
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
collective call sign معرف مشترک یکانها
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
To give a signal ( sign) . علامت دادن
collective call sign معرف عمومی
net call sign معرف شبکه
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com