Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English
Persian
sitting in camera
جلسه خصوصی دادگاه
sitting in camera
جلسه غیر علنی
Other Matches
sitting
جلسه
sitting
نشسته
sitting
نشیمن صندلی
sitting
جا
sitting
نشست
She was sitting on my right.
سمت راست من نشسته بود
sitting duck
<idiom>
هدف ثابت
Woman sitting on the man
کیر سواری
sitting tenant
قوانینمربوطبهکرایهخانه
the parliament is sitting
مجلس منعقداست
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
sitting pretty
<idiom>
درشراط دلخواه بودن
sitting duck
هدف بی دفاع واسان
sitting-rooms
اتاق نشیمن
sitting-room
اتاق نشیمن
sitting room
اتاق نشیمن
baby-sitting
از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting
بچه داری کردن
sitting position
وضعیت نشسته
She was sitting in the corner of the room .
گوشه اتاق نشسته بود
camera
دوربین
camera
[اتاقی با طاق قوسی یا منحنی]
in camera
غیر علنی
camera
دوربین یا جعبه عکاسی
camera axis
محور دوربین عکاسی
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
Polaroid camera
نوعیدوربینمخصوصگرفتنعکسفوری
cine camera
دوربینفیلمبرداری
view camera
دوربیننما
underwater camera
دوربینزیرآبی
still video camera
دوربیننمایشثابت
stereoscopic camera
دوربینبرجستهبین
observation camera
دوربین نظارت
disposable camera
دوربینبازاری
disc camera
صفحهدوربین
camera viewfinder
دوربیننمایاب
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
CCTV camera
دوربین مدار بسته
surveillance camera
دوربین امنیتی
security camera
دوربین امنیتی
observation camera
دوربین امنیتی
CCTV camera
دوربین امنیتی
surveillance camera
دوربین نظارت
security camera
دوربین نظارت
CCTV camera
دوربین نظارت
surveillance camera
دوربین مدار بسته
security camera
دوربین مدار بسته
observation camera
دوربین مدار بسته
camera screw
پیچدوربین
camera magazine
کاست فیلم دوربین
box camera
دوربین قوطی
electron camera
دوربین الکترونی
box camera
دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد
camera nadir
خط لولای دوربین
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
sound camera
دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
camera nadir
محورلولایی دوربین عکاسی
camera obscura
تاریک خانه
camera obscura
اطاقک تاریک جعبه عکاسی
panoramic camera
دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
miniature camera
دوربین تصاویر کوچک
miniature camera
دوربین مینیاتوری
camera-shy
بیزار از دوربین
camera-shy
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
camera platform
سکویدوربین
camera dolly
پایهدوربین
camera tube
دوربین تلویزیونی
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
camera magazine
جعبه محتوی فیلم عکاسی
color camera
دوربین رنگی
in camera proceedings
دادرسی غیر علنی
camera body
بدنهدوربین
camera control unit
مرکزکنترلدوربین
television camera tube
دوربین تلویزیونی
image camera tube
لامپ تصویر میانی دوربین
closed-circuit camera
دوربین مدار بسته
closed-circuit camera
دوربین امنیتی
continuous strip camera
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
closed-circuit camera
دوربین نظارت
camera platform lock
محلقفلدوربینبهپایه
camera control technician
متخصصفنیکنترلدوربین
colour television camera
صفحهرنگیدوربین
air cartographic camera
دوربین عکس برداری هوایی
air survey camera
دوربین عکسبرداری هوایی
camera cycling rate
نواخت باز و بسته شدن دیافراگم دوربین دوره تناوب عکاسی
camera ready copy
کپی اماده تکثیر
camera control area
محلتنظیمدوربین
Polaroid0 Land camera
دوربینزمینیپولاروید
cross section of a reflex camera
قسمتعرضیبازتابتلسکوپ
lighting/camera control area
سطحکنترلدوربینروشنایی
single-lens reflex camera
دوربینبازتابتکلنزی
twin-lens reflex camera
لنزدوتاییانعکاسدوربین
single-lens reflex (SLR) camera
دوربینتکلنزی
He was sitting on my left (left side)
طرف چپ من نشسته بود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com