Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 150 (8 milliseconds)
English	Persian
skin friction	مقاومت پوسته
Other Matches
friction	اصطکاک [فیزیک]
friction	سایش
friction	مالش
friction	اصطکاک
friction	مالش اختلاف
friction	حساسیت
friction velocity	سرعت اصطکاکی
friction welding	جوشکاری مالشی
gear friction	اصطکاک چرخ دنده
hydraulic friction	اصطکاک ابی
internal friction	اصطکاک درونی
friction tape	نوار چسب
friction surface	سطح اصطکاک ترمز
friction pile	شمع اصطکاکی
friction pile	شمع مالشی
friction match	کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
friction feed	تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
friction feed	مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
friction factor	ضریب اصطکاک
friction coefficient	ضریب اصطکاک
internal friction	سایش درونی
internal friction	مالش درونی سایش داخلی
static friction	اصطکاک در استانه حرکت
static friction	اصطکاک ساکن
tax friction	اصطکاک مالیاتی
tax friction	کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
rolling friction	اصطکاک غلتشی
friction strip	نوارآتشزن
side friction	اصطکاک جانبی
magnetic friction	مالش مغناطیسی
kinetic friction	اصطکاک جنبشی
internal friction	وشکسانی ویسکوزیته
internal friction	چسبندگی
internal friction	گرانروی
internal friction	اصطکاک داخلی
sliding friction	اصطکاک لغزشی
friction clutch	کلاچ اصطکاکی
angle of friction	زاویه اصطکاک
angle of friction	زاویه مالش
coefficient of friction	ضریب مالش
circular friction saw	اره کمانهای اصطکاکی
economic friction	موانع اقتصادی
fluid friction	اصطکاک روغنی
coefficient of friction	ضریب اصطکاک
economic friction	اصطکاک اقتصادی
magnetic friction clutch	کلاج مالشی مغناطیسی
angle of internal friction	زاویه اصطکاک داخلی
anti friction bearing	یاطاقان غلطکی
brush friction loss	اتلاف مالشی زغال
gear friction losses	تلفات اصطکاکی جعبه دنده
friction horse power	توان تلف شده
friction for fittings and valves	اصطکاک در شیرها و بستها
surface friction drag	پسای اصطکاک سطح
coefficient of internal friction	ضریب اصطکاک داخلی
anti-friction pad	لایهضداصطکاک
friction loss in pipes	افت بار در لوله ها
skin	چرم
were i in his skin	اگر بجای او بودم
skin	پوسته
skin	پوست کندن با پوست پوشاندن
next to the skin	زیر همه جامه ها
next to the skin	روی تن
skin	لخت کردن
skin	پوست
get under one's skin <idiom>	آزاردادن
skin	پوست پوستی
skin	پوسته ریخته گی
with a whole skin	پی گزند سالم
skin	جلد
four column friction screw press	پرس اصطکاکی چهار ستونی
vincent friction screw press	پرس وینسنت
onion skin	پوست پیاز
skin paint	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
skin tight <adj.>	بدن نما
skin the cat	اسکن د کت
skin the cat	حالت گربهای
skin with mortar	اندود کردن با ملات
skin with mortar	رومالی کردن با ملات
smoothing the skin	کاشیکاری
soft skin	پوسته نرم
warty skin	پوستزگیلدار
wing skin	پوسته بال
skin-tight	تنگ
skin-deep <idiom>	سطحی
by the skin of one's teeth <idiom>	بزور [با زحمت] کاری را با موفقیت انجام دادن
skin and bones <idiom>	خیلی لاغر
skin alive <idiom>	سرزنش کردن،کتک زدن
onion skin	پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
sheep skin	پوست گوسفند
jump out of one's skin <idiom>
by the skin of one's teeth <idiom>	باسود بسیار اندک
(by the) skin of one's teeth <idiom>	فقط وفقط
Everyone was thinknig of his own skin.	هر کس به فکر جان خود بود
banana skin	اشتباهتصادفیو سهوی
skin surface	سطحپوست
leather skin	پوستچرمی
skin-tight	چسبیده
(no) skin off one's nose <idiom>	دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
skin graft	پوست به بدن پیوند زدن پیوندپوست
skin-diver	غواص
skin churn	خیک
goose skin	ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
he was a skin and bones	همه پوست واستخوان بود
kid skin	تیماج
kid skin	پوست بزغاله
kid skin	شورو
water skin	مشک
lion skin	دلیری بخود بسته
corrugated skin	پوسته موجدار
calf skin	تیماج
skin-divers	غواص
skin deep	سطحی
skin deep	فقط تا روی پوست رویی
skin deep	فاهری
skin diver	غواص
skin diving	غواصی
skin-diving	غواصی
calf skin	پوست گوساله
onion skin	یکجور کاغذ نازک
oxide skin	قشر نازک اکسید
skin and bone	لاغر
skin dive	غوص کردن
skin effect	اثر سطحی
skin and bone	پوست واستخوان
skin effect	اثر پوست
skin eruption	جوش
scarf skin	پوشش یاغلاف بیرونی
scarf skin	فوق الجلد
scarf skin	جلدرویی
skin eruption	دانه
scarf skin	بشره
skin eruption	بثورات
skin game	قمار از روی تقلب
scarf skin	پوست برونی
skin game	تقلب درقمار
oxide skin	پوسته اکسید
skin game	فریبکاری
skin dive	زیر ابی رفتن
galvanic skin response	جی اس ار
onion skin architecture	طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
magnetic skin effect	جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
To eat an apple with the skin.	سیب را با پوست خوردن
He escaped by the skin of his teeth.	بزحمت جانش رانجات داد
Oily skin (food).	پوست ( غذای ) چرب
save one's neck/skin <idiom>	نجات خوداز خطر ومشکل
the sun had parched his skin	افتاب پوست تنش را سوزانده بود
onion skin language	زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
galvanic skin response	پاسخ برقی پوست
The skin ages intrinsically and extrinsically.	سن پوست از درون و بیرون رشد می کند.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com