Dictiornary-Farsi | sling back shoe | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
sling back shoe	کفشپشتباز


Other Matches

sling	بند تسمه تفنگ
sling	تسمه اتصال
sling	اتصالی
sling	حلقه باربری
sling	رسن
sling	فلاخن
sling	قلاب سنگ
sling	زنجیردار پرتاب کردن
sling	بند مهار بند قلاب
sling	تسمه تفنگ
sling	بند حمایل فنگ
sling	بند فنگ
sling	پراندن
sling	انداختن
sling	زنجیر
hasty sling	حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی
sling load	بار اویزان از هواپیما
rifle sling	بند تفنگ
sling dog	تک قلاب
single sling	باربردار یک بندی
sling load	بارمعلق
wire sling	تسمهسیمی
loop sling	بند حلقهای
loop sling	مهار حلقوی بار بند حلقوی
barrel sling	گره بشکه
cargo sling	طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
endless sling	باربردار دایرهای
two leg sling	باربردار دوبندی
sling arms	حالت بند فنگ
have one's ass in a sling <idiom>	دریک وضع نا مساعد بودن
loop sling	حلقه بند تفنگ
sling load	بار خارجی هلی کوپتر
bale sling strop	حلقه بشکه
shoe	نعل اسب
shoe	کفش پوشیدن
shoe	دارای کفش کردن نعل زدن به
shoe	کفشک
shoe	کفش
shoe	پاشنه کیل ناو
shoe	پایه
shoe	پاشنه
shoe	لاستیک چرخ
shoe	زیر پایه
fencing shoe	کفششمشیربازی
die shoe	قاب نگهدارنده ورق
golden shoe	کفش طلایی
track shoe	عاج
weightlifting shoe	کفشوزنهبرداری
drilling shoe	پاشنه ی مته کاری
bridge shoe	زیره پل
bridge shoe	پاشنه
bridge shoe	پاشنه پل
brake shoe	کفشک ترمز
golden shoe	بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
tennis shoe	کفش
T-strap shoe	کفشروبنددار
heeled shoe	کفشپاشنهدار
one-bar shoe	کفشیکمیله
oxford shoe	کفشآکسفورد
parts of a shoe	اجزایکفش
running shoe	کفشدوندگی
sand shoe	کفشماسهای
shoe polisher	واکسکفش
shoe rack	چنگککفش
spiked shoe	کفشمیخدار
shoe is on the other foot <idiom>	برخلاف حقیقت
golf shoe	کفشگلف
accessory shoe	صفحه فلزی ضمائم
shoe lace	بند کفش
court shoe	رجوع شود به pump
shoe board	علامتی به شکل نعل اسب درشرطبندیها
shoe cleaner	کفش پاک کن
shoe cleaner	گلگیر
shoe leather	چرم کفش
shoe tree	قالب کفش
shoe lift	پاشنه کش
shoe maker	کفشدوز
shoe making	کفشدوزی
shoe of a pile	نوک شمع
shoe polish	واکس کفش
shoe smith	نعلبند
shoe string	بند کفش
pole shoe	کفش قطب
pole shoe	کفشک قطب
snow shoe	کفش
casual shoe	کفشمعمولی
to pluck off a shoe	کفشی را بزور کندن
hot shoe	راننده زبردست
horse shoe	نعل اسب
shoe leather	کفش
tennis shoe	تنیس کفش کتانی
snow shoe	برفی
cleated shoe	کفشمیخدار
current-collecting shoe	کششگردآورندهلاستیک
hot-shoe contact	نفطهاتصالفلاش
brake shoe ring	رینگ کفشک ترمز
brake shoe carrier	نگهدارنده کفشک ترمز
My shoe-lace has come undone.	بند کفشم باز شده
anti-slip shoe	پایهضدلغزش
if the shoe fits, wear it <idiom>	غیر مستقیم منظورش تویی
Every shoe fits not every foot. <proverb>	هر کفش به اندازه هر پایى نیست.
principal types of shoe	انواععمدهکفشها
Act your age [and not your shoe size] !	به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
back to back credit	اعتبار اتکایی
back to back housing	خانه ی پشت به پشت
to back up	با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to keep back	دفع کردن پنهان کردن
get off one's back <idiom>	به حال خودرها کردن
to look back	سرد شدن
go back on <idiom>	به عقب برگشتن
behind his back	پشت سراو
get back at <idiom>	صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom>	برگشتن
to keep back	مانع شدن
back off	ازاد بریدن قطع کردن
to keep back	جلوگیری کردن از
to keep back	بازداشتن
to go back	برگشتن
to look back	از پیشرفت خودداری کردن
off one's back <idiom>	توقف آزار رساندن
back out	نکول کردن
back up	دور زدن [با اتومبیل]
come back	دوباره مد شدن
You have to go back to ...	شما باید به طرف ... برگردید.
at the back	در پشت
back	تیر اصلی پشت بند
back out	دوری کردن از الغاء کردن
(a) while back <idiom>	هفتها یا ماهای گذشته
take back <idiom>	ناگهانی بدست آوردن
Welcome back.	رسیدن بخیر
back out	کهنه و فرسوده شدن
on one's back <idiom>	پافشاری درخواستن چیزی
back out	دوری کردن از موج
from way back <idiom>	مدت خیلی درازی
to get one's own back	تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
come back <idiom>	دوباره معروف شدن
with one's back to the w	درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
to back up	یاری یاکمک کردن
to back out of	دبه کردن
to back out of	جرزدن
the back of beyond	دورترین گوشه جهان
on the way back	در برگشتن
right back	بک راست
out back	مایع روان شده
out back	چسب مایع
on ones back	بستری
look back	سر خوردن
look back	سرد شدن
keep back	نزدیک نشوید
keep back	جلونیایید
keep back	مانع شدن
up and back	بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to come back	برگشتن
come back <idiom>	به فکر شخص برگشتن
come back <idiom>	برگشتن به جایی که حالاهستی
come back	بازگشتن
come back	برگشتن
come back	بازگشت بازیگر
(do something) behind someone's back <idiom>	بدون اطلاع کسی
back out <idiom>	زیر قول زدن
To back down .	کوتاه آمدن
to get back one's own	انتقام خودراگرفتن
to get back	دوباره بدست اوردن
to get back	بازیافتن
To be taken a back.	جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.	پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said.	حرفم را پس می گیرم
get back	دوباره بدست اوردن
to come back	پس امدن
keep back	دفع کردن
back off	پشت را تراشیدن
to back somebody up	از کسی پشتیبانی کردن
back	پشتی کنندگان تکیه گاه
back	به عقب
back	درعقب برگشت
back	پاداش
back	جبران ازعقب
back	پشت سر
back	بدهی پس افتاده
back	پشتی کردن پشت انداختن
back	بعقب رفتن بعقب بردن
back	برپشت چیزی قرارگرفتن
back down	از ادعایی صرفنظر کردن
back	سوارشدن
back	پشتی
back	عقبی گذشته
back	پس
back-up	تقویت کردن تقویتی
back-up	جاگیری پشت یار
back-up	اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to back somebody up	یاری کردن به کسی
back-up	پشت قرار دادن
back-up	معکوس ریختن
back-up	کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up	پشتیبانی یا کمک
back-up	کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back	عقب
back	پشت
back	پشت چیزی نوشتن
back	فهرنویسی کردن