English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (5 milliseconds)
English Persian
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
Other Matches
rapid curing cutback قیر مایع زودگیر
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
cutback بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
cutback bitumen قیر مایع
curing پروراندن
curing پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
curing عمل اوردن بتن
curing oven کوره سخت گردانی
curing agent سختگر
membrane curing نگهداری غشایی بتن
curing compound مایه عمل اورنده
medium curing قیرهای محلول کندگیر
moist curing نگهداری مرطوب بتن
curing vessel فرف سخت گردانی
curing membrane پوسته نگهبان
rapid curing قیرهای محلول زودگیر
membrane curing گیرش پوستهای
curing time مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
steam curing عمل اوردن بتن با بخار
fog curing room اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
damp land pit curing نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
slow down کاهش
slow down کند
go-slow آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow down اهسته
slow down تاخیر کردن
slow and sure شتاب کار را خراب میکند
slow down به عقب انداختن
slow کند
slow اهسته
slow تدریجی
slow کودن تنبل
slow یواش
slow اهسته کردن یاشدن
slow مسیر خیس
slow حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
SLOW آهسته
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
slow to wrath دیرغضب
slow to anger دیر غضب
slow setting کند گیر
slow paced اهسته خرام
slow neutron نوترون کند
slow of speech کندزبان
slow paced اهسته گام
slow pill ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow to wrath دیر خشم
slow to wrath خونسرد
slow lane محلعبورآهسته
slow motion کند نمایی
slow motion حرکت کند
slow motion کند جنبی
slow motion کند
slow-motion برپیچسرخورنده
slow whistle تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow twitch کند انقباض
slow moving کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving دارای حرکت کند
slow-witted بیهوش
slow match کبریت کند سوز
slow coach ادم قدیمی مسلک
slow coach ادم بیحال یا کودن
slow worm مار شیشهای
slow and steady اهسته وپیوسته
slow ahead اهسته به جلو
slow witted کند ذهن
slow worm کورمار
dead slow خیلی اهسته
slow fire نواخت کند
slow fire اتش کردن بانواخت کند
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
at a slow pace اهسته
slow learner کنداموز
slow gaited کندقدم
slow gait چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow footedness کندروی
slow footedness اهستگی
slow footed اهسته
slow footed کندرو
slow-witted کندذهن
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
He was walking with slow steps . با قدمهای آهسته راه می رفت
slow-burning stove اجاقآرام پز
slow burning conductor سیم اهسته سوز
slow moving depression کمفشاری کند
slow motion picture تصویر با حرکت اهسته
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow-wave sleep [SWS] خواب عمیق [روانشناسی]
slow-wave sleep [SWS] مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com