Dictiornary-Farsi | small truck | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
small truck	کامیون کوچک


Other Matches

truck	خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck	کامیون بارکش
truck	واگن قطار
truck	کلاهک بالای دکل
truck	معامله
truck	محصول باغ که به بازار حمل شود
truck	masthead
truck	معامله کردن
truck	سروکار داشتن با
truck	مبادله
truck	معامله خرده ریز بارکش
truck	کامیون
truck	واگن روباز چرخ باربری
cement truck	کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
panel truck	یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
garbage truck	کامیونحملزباله
dumper truck	ماشینحملخاک
truck crane	ماشینجرثقیل
toilet truck	کامیونبالابر
tipper truck	کامیونتخلیهکننده
lift truck	لیفتراک
lift truck	خودرو دارای جرثقیل
ladle truck	واگن چمچه
cement truck	تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
free on truck	تحویل کالا روی کامیون
caterpillar truck	خودرو هزارپا
dump truck	کامیون کمپرسی
dump truck	کامیون زباله بر شهرداری
pickup truck	وانتپیکان
straddle truck	نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال
tow truck	کامیون جرثقیل دار
truck head	سکوی نظامی یا بارانداز کنارایستگاه خودروها
truck loading	سربار کامیون
truck master	مامور یا سرپرست چندکامیون
truck mixer	بتن سازی که روی کامیون نصب شده است
truck mixing	مخلوط کردن بتن روی کامیون
truck system	اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
truck trailer	ترایلر کامیون
truck trailer	ارابه بی موتوری که توسط کامیون برده شود
truck vehicle	خودرو نظامی
truck vehicle	کامیون
flat truck	باریمسطح
boom truck	کامیونبالابر
container truck	کامیونکانتینردار
forklift truck	کامیونبالابردوشاخه
pallet truck	حاملتختهای
sprinkler truck	اتومبیل ابپاش
carryall truck	کامیون حمل بار و بسته کامیون اتلیه حمل بار
stake truck	کامیون نرده دار
forklift truck	لیفت تراک
pallet truck	جرثقیل دستی [یا برقی] با دو شاخه
forklift truck	فورک لیفت ترازو دار
cement truck	کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
panel truck	بارکش کوچک موتوری
bulkhead flat truck	دیوارهسطحکامیون
covered bogie truck	کامیونواگنتختسرپوشیده
piggyback flat truck	کامیونسواربرسطحبرف
drinking water truck	کامیونآبآشامیدنی
hydraulic pallet truck	ماشینحملبارهیدرولیکی
bogie goods truck	کامیونحملکالا
aerial ladder truck	ماشین آتشنشانی
aircraft maintenance truck	کامیونتعمیرهوایی
platform pallet truck	چرخمسطحسکویی
transit-truck mixer	تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck	تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck	تراک میکسر [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
ready-mix truck	کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer	کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-truck mixer	کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
fork-lift truck	نوعیوسیلهحرکتی
to jackknife truck-trailers	تا شدن کامیون در جاده [بیشتر در تصادفات]
ready-mix truck	کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck	کامیون بتون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
transit-agitator truck	کامیون مخلوط کن [ساخت و ساختمان] [حمل و نقل]
high speed truck	کامیون پردور
small	ریز
small	محقر خفیف
small	پست
small	غیر مهم
small	کوچک
small	جزئی کم
small	دون
It's too small	آن خیلی کوچک است.
small	کوچک شدن یاکردن
small	جزیی
small	کم
small ad	تبلیغ
small	بزرگ نه
small	خرده
he has small greek	کمی یونانی میداند
he has a small p in shimran	او ملک کوچکی درشمیران دارد
great and small	خردوبزرگ
small fry <idiom>	شخص غیر مهم ،جوانان
it is ridiculously small	بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
live in a small way	با قناعت زندگی کردن
live in a small way	بدون سر و صدا زندگی کردن
My salary is too small for me .	کمترین توجهی نکرد
This position is much too small for me .	این سمت برای من خیلی کوچک است
small-scale	بمقدار کم
a small car	یک اتومبیل کوچک
I'd like some small change.	من قدری پول خرد میخواهم.
Just a small portion.	یک پرس کوچک
small bore	جنگ افزار کالیبر کوچک
small bells	زنگوله
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
small hours	سحرگاهان
I have no small change.	من پول خرد ندارم.
small beer	ابجو پست وکم الکل
small beam	تیرچه
small ball	پرتاب بی حالت
small ale	ابجو ابکی وارزان
small screen	صفحهتلویزیون
money of small d.	پول خرد
small-time	ناچیز
small scale	بمقیاس کم
small scale	بمقدار کم
small-minded	کوته نظر
small-time	بی اهمیت
small time	بی اهمیت
small time	ناچیز
a small grimace	اخم
a small grimace	معوج سازی [صورت]
a small grimace	شکلک [به خاطر قهر بودن]
No small number of ...	تعداد زیادی [از مردم]
small scale	مقیاس کوچک
small scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small arms	سلاحهای سبک
small fry	بچگانه
small fry	کوچک
small talk	حرف بیهوده زدن
small talk	حرف مفت
small arms	سلاحهای کالیبر کوچک
small arms	جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
small-scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small-scale	مقیاس کوچک
small-scale	بمقیاس کم
small ship	کشتی کوچک یا با طول کم
small lot	نوبه کم تعداد
small letters	حروف کوچک چون bوa
small letter	حرف ریز
small intestine	روده باریک
small intestine	معاء دقاق
small intestine	روده کوچک
small change	پول خرد
small change	کم ارزش
small change	کم اهمیت
small change	ناچیز
small-town	وابسته به شهرهای کوچک
small-town	شهرستانی
small-town	کم سروصدا
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
small game	پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small lot	نوبهای که تعداد مهمات یا خرج ان کم است
small merchants	کسبه جزء
small shot	ساچمه
small sircraft	هواپیمای کوچک
small stuff	ریسمان
small timer	ادم بی اهمیت
small tool	ابزار کوچک
small print	چاپ ریز
small potato	ادم یا چیز بی اهمیت
small print	حروف چاپی ریز
they sing small now	اکنون دیگر صداشان در نمیاید
they sing small now	دیگر جیک نمیزنند
they sing small now	سرافکنده شده اند
to grind small	خوب نرم کردن
to live in a small way	با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
small minded	دارای ذوق واستعداد محدود
small minded	کوته نظر
small game	پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
small businessman	تاجرشرکتهایکوچک
small clothes	جامه بچه گانه
small blade	تیغکوچک
small beer	چیز بی اهمیت
small clothes	نیم شلواری
small stuff	طناب نازک
small claim	ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
small circle	دایره صغیره
small circle	دایره صغیره سماوی
small business	تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست
small cloths	جامه بچگانه
small cloths	نیم شلواری
small detail	جزء کوچک
small farmers	کشاورزان خرد یا کم مایه
small gross	قراص کوچک
small craft	کرجی ها
small craft	کشتیهای کوچک ضتی ب
small earthen pot	دیزی
small-minded opinions	عقاید کوته نظر
She is svelt . she has a small waist .	دختر کمر باریکی است
small claims court	دادگاه دعاوی کوچک
The ring is too small for my finger.	انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
small scale integration	قطعه
small scale integration	مجتمع سازی در مقیاس کوچک
small scale industry	صنعت به مقیاس کوچک
small reservoir at well top	منبع
small business computer	کامپیوتر کوچک تجاری
his face is p with small pox	رویش ازابله پرازچاله است
small piece of brick	کلوک
a building of small scale	عمارت کوچک