Dictiornary-Farsi | smooth plaster surface | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
smooth plaster surface	پاکیزه کردن


Other Matches

smooth surface	رویه صاف
surface to surface missile	موشک زمین به زمین
plaster	گچ زدن
plaster	گچ کاری کردن اندود
plaster	اندود کردن
plaster	مشمع انداختن روی
plaster	ضمادانداختن
plaster	دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
plaster	گچ مالیدن
plaster	خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
plaster	گچ
plaster cast	ریخته گری گچی
plaster of Paris	گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
plaster of Paris	گچ زنده
plaster works	گچبری
plaster of Paris	گچ مجسمه سازی
plaster cast	گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster cast	قالبگیری گچی
plaster casts	گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts	قالبگیری گچی
sticking plaster	مشمع چسب دار مخصوص روی زخم
plaster casts	ریخته گری گچی
plaster background	دورنمای گچ کاری
plaster of Paris	گچ پاریس
to plaster any one with praise	تعریف زیادبار کسی کردن
to plaster any one with praise	کسیرا زیاد ستودن
plaster charge	خرج شراپنل
land plaster	صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
plaster stone	سنگ گچ
plaster powder	گچ نرم
plaster powder	گرد گچ
land plaster	گج
plaster background	مایه گچ کاری سفیدکاری ساختمان
plaster lime	اهک اندودکاری
plaster finish	اندود گچ
plaster bat	گچلعابمخصوصفروفسفالی
lime plaster	اندود اهک
plaster work	گچکاری
plaster works	گچکاری
plaster charge	خرج انفجاری افشان
mustard plaster	مشمع خردل
plaster cutting knife	کارد گچبری
render plaster on the wall	اندود کردن
render plaster on the wall	گچ مالیدن
plaster of clay and straw	کاهگل
Patience is a plaster for all sores . <proverb>	صبر,درمان هر دردیست .
My left leg is in plaster .	پای چپ؟ را گچ گرفته اند
plaster of lime and ashes	ساروج
smooth <adj.>	روان [اصطلاح مجازی]
smooth something over <idiom>	بهتریا قابل تحمل تر شدن
smooth <adj.>	نرم
smooth <adj.>	نرم وقابل انعطاف
smooth <adj.>	ملایم
smooth <adj.>	لطیف
smooth <adj.>	بدون دشواری
smooth	صاف
smooth	صاف شدن ملایم شدن
smooth	صاف کردن بدون اشکال بودن
smooth	صافکاری کردن
smooth	هموار کردن
smooth	ارام
smooth	نرم روان سلیس
smooth	سطح صاف
smooth	ارام کردن تسکین دادن
smooth	دلنواز روان کردن
smooth	قسمت صاف هر چیز
smooth	هموار
smooth	نرم روان
smooth	سلیس
smooth	بی تکان
smooth	ملایم
smooth see	دریای ارام
smooth	صیقلی
smooth	بی مو
smooth	بی تکان صاف کردن
it is smooth out side	از بیرون صاف است
smooth muscule	عضله صاف
over rough and smooth	در زمین ناهموار وهموار در پستی وبلندی
Nice and smooth.	صاف وصوف
smooth-talking	مطمئنومتقاعدکننده
smooth the paint	رنگ کردن و پرداخت کردن
smooth tongued	چرب زبان
smooth delivery	تحویل بی اشکال
smooth function	تابع همواری [ریاضی]
to smooth over a fault	عیب یا تقصیری را پوشاندن
smooth breathing	که دردستوریونانی عدم تلفظ حرف اول رامیرساند
smooth scrolling	حرکت هموار
smooth plane	رنده صاف کاری
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
smooth breathing	نام این نشان
smooth bore	جنگ افزار بدون خان
to smooth a difficulty	اشکالی را رفع یا برطرف کردن
smooth bore	جنگ افزار لوله صاف و بدون خان
smooth break	سطح گسیختگی
to smooth the brow	گره از جیب گشادن
the rough and the smooth	اسایش وسختی
smooth with the plane	رنده کردن
smooth muscle	ماهیچه صاف
smooth core armature	ارمیچر با هسته صاف
quasi smooth flow	جریان نیمه ارام یا شبه ارام
To smooth out a cloth by ironing it .	پارچه را با اطوصاف کردن
shotgun (smooth-bore)	تفنگشکاری
of the surface	جلادادن
on the surface	در فاهر
on the surface	درصورت فاهر از بیرون
on the surface	فاهری نمادادن رودادن
on the surface	جلادادن
surface zero	نقطه صفر زمین
surface zero	نقطه صفرترکش اتمی زمینی
surface course	لایه رویی
of the surface	فاهری نمادادن رودادن
surface	بیرون نما
surface	نما بیرون
surface	صاف کردن
surface	نما دادن روامدن
surface	رویه فاهر
surface	فاهر
surface	سطح
surface	رویه
surface	فاهری
surface	سطحی جلادادن
surface	تسطیح کردن بالاامدن
surface	سطحی
surface	رویه دادن
surface	صاف کردن صیقلی کردن
surface	پوشش شوسه سطح
surface to surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface-to-surface	موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface	پوشش
of the surface	درفاهر
of the surface	در صورت فاهر از بیرون
surface paint	استر
surface water	اب سطحی
surface outflow	اب سطحی خروجی
surface plate	تراز
surface of rupture	سطح شکافته شده به وسیله گلوله منفجر شده سطح شکافت
surface ornament	تزیینات سطحی
surface of revolution	سطح تغییر
surface of impact	سطح اصابت
surface of impact	سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
surface moisture	رطوبت سطحی
surface plate	تراز فلزی یا اهنی
surface reverbration	برگشتهای سطحی
surface targets	هدفهای روی سطح اب
surface treatment	اندود سطحی
surface targets	هدفهای سطحی
surface treatment	اسفالت سطحی
surface treatment	روکش سطحی
surface treatment	عملیات سطح رویه
surface treatment	عملیات سطحی
surface structure	روساخت
surface soil	خاک سطحی
surface tension	کشش سطحی
surface soil	خاک رویی
surface reverbration	امواج برگشتی سطحی رادار
surface width	عرض بالایی
surface width	عرض سطحی
surface trait	ویژگی روساختی
surface pipe	لولهسطحی
surface of the water	سطحآب
surface insulation	جداکنندهسطح
skin surface	سطحپوست
running surface	سطحجاری
reflecting surface	سطحانعکاس
playing surface	مسطحمیزبازی
surface-to-air	زمین به هوا
moist surface	سطحنمناک
inked surface	سطحجوهر
cooking surface	سطح پخت
surface-to-air	رویه به هوا
surface runoff	جذبیاتازسطح
surface scum	سطحتفاله
uneven surface	سطحناهموار
resin surface	سطحرزینی
surface mining	استخراج معدن روباز
water surface	سطح ایستائی آب
treat surface	روسازی کردن
warped surface	سطح تاب برداشته
water surface	سطح اب
abrasion of surface	فرسایش سطح فرش
water surface	رویه اب
wearing surface	سطح سائیدگی
surface integral	انتگرال سطحی [ریاضی]
scratch the surface <idiom>	تازه شروع به کار کردن
surface-to-air	دریا به هوا
surface mission	پدافندزمینی با توپخانه پدافندهوایی در نقش زمینی
seepage surface	سطح تراوش
isobar surface	سطح هم فشار
surface tensity	کشش سطحی
hidden surface	سطح پنهان
hidden surface	سطح ناپیدا
heating surface	سطح گرمایش
hard surface	سخت کردن سطحی
hard surface	اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface	رافرش کردن
lateral surface	سطح جانبی
level surface	سطح تراز
ruled surface	سطح خط ساخته
rubbed surface	رویه صاف
rough surface	رویه زبر