English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
snow slip بهمن
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow course برف راهه
snow برف
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow برفک
snow برف امدن
snow برف باریدن
to d. with snow پوشاندن
snow under مستغرق ساختن
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under شکست فاحش خوردن
to d. with snow ازبرف
to let slip رهاکردن
slip خطا در بافت
to let something slip چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to let slip از دست دادن
to let slip سردادن
slip up سرخوردن
slip up اشتباه کردن
to slip off or away جیم شدن
let slip ول کردن
let slip ازاد کردن
let slip از دست دادن
to slip off or away نادیده رفتن
slip-up شکست خوردن
slip-up اشتباه کردن
slip-up سرخوردن
slip up شکست خوردن
slip اشتباه در نقشه خوانی
slip لغزش
slip گریختن سهو کردن
slip اشتباه کردن
slip ازقلم انداختن
slip لغزیدن
slip جدا شدن لنگر اززمین
slip سرخوردن منحرف شدن از مسیر
slip لغزش ازمسیر تصحیح مسیر چتر یاگلوله از نظرانحراف باد
slip لیز خودن
slip نسل لغزیدن
slip اولاد
slip خطا
slip سهو
slip اشتباه لیزی
slip گمراهی
slip قلمه سرخوری
slip تکه کاغذ
slip زیرپیراهنی
slip ملافه
slip روکش متکا
slip نهال
slip سریدن
slip پیش نویس تمبر نشده بیمه دریایی
to let something slip چیزی را نادیده گرفتن
slip محل توپگیر پشت محافظ میله
slip خفت
slip on لباس گشاد
slip شیب
slip روش ارسال ترافیک شبکه TCP/ IP روی خط سریال مثل اتصال مودم تلفن
slip فهرست
slip صورت
slip یادداشت
snow goggles عینک افتابگیر
snow job ماست مالی
snow leopard یوز پلنگ
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball گلوله برف
snow ball با گلوله برف زدن
snow line خط برف
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough برف روب
snow plough برف پران
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow fence دیواره برفگیر
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow drift برف انبار
snow flake برف دانه
snow flake یکجور گل حسرت
snow drift توده برف
snow covers برف پشته
snow clad برف پوش
snow gage برفسنج
snow gauge برف سنج
snow goggles عینک توفان
snow flake دانه برف
snow inlet دریچه ریزش برف
snow job سرهم بندی
snow flake برف ریزه
snow fence حفاظ برف
snow plough برف پاک کن
snow job <idiom> لاف استادی زدن
cloggy snow برف چسبناک
packed snow برف فشرده شده
snow tractor تراکتور برف
snow thrower برف خور
to shovel snow با بیل برف کندن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow job <idiom> لاف زدن
Snow thaws. برف آب می شود
snow shower بارشبرف
snow shoe کفش
snow shovel پارو
snow storm کولا ک برف
snow survey برفسنجی
snow tire تایریخ شکن
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
surmounted with snow پوشیده از برف
continuous snow بارشبرفدائمی
intermittent snow بارشمتناوببرف
snow guard محافظبرف
snow clad پر برف
snow clad برف پوشیده
snow-white سفید
snow-white برفام
snow-white سفید برفی
snow devil بهمن
new fallen snow برف تازه
corn snow برف شکری
snow grouse بعدا پرسیده شود
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
accumulation of snow توده برف
snow shoe برفی
granular snow برف سفت با دانههای درشت
corn snow برف تگرگی
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow charge بار برف
snow cave اتاق برفی
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow bound دچار برف
snow boot پوتین برف یا اسکی
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow blindness برف کوری
snow blindness برف کور
snow berry گل برف
snow berry گل مروارید
snow blind برف کور
corn snow تگرگ
snow blind برف کوری
give someone the slip <idiom> از کسی فرار کردن
slip one's mind <idiom> فراموش شده
pink slip <idiom> برگه اخراج از شغل
free from slip بدون لغزش
To slip away . To dash out . قا چاق شدن ( بی خبر رفتن )
To let something slip thru ones fingers . چیزی را از کف دادن
paying-in slip فرمیکهدرزمانپرداختپولیاکشیدنچکپرمیکنید
slip of the tongue <idiom> حرفی رانسنجیده زدن
half slip ژوپن
half slip زیر پیراهنی
slip-on pyjamas بیژامهراحتی
land slip ریزش سنگ از کوه
half-slip زیرداخلی
free from slip خالی از لغزش
slip road سربالایی اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road فرازبند
slip-ups سرخوردن
slip-ups اشتباه کردن
slip-ups شکست خوردن
Freudian slip لغزش فرویدی
billet slip کارت محلهای افراد
billet slip لوحه اسکان افراد
black slip خفت پران
slip rings حلقههای لغزان
slip of the tongue <idiom> اشتباه لپی
deposit slip اعلامیه پرداخت سپرده
forward slip پیش افتادگی
forward slip جلو افتادگی لغزش به سمت جلو
slip-ons لباس گشاد
slip stitch بخیه نامریی
slip form قالب لغزنده
slip joint اتصال ازاد
slip gelley رامکا
slip gelley رانگا
slip formwork قالب بندی لغزان
slip casting روش ریخته گری لغزشی
slip carriage واگنی که از قطار راه اهن ول میشود
slip band نوار لغزش
slide slip سردادن هر دو اسکی با هم ازپهلو
side slip بچه حرامزاده
slip knot گره خفت
slip knot گره زود گشا
slip of the pen سهو قلم
slip sheet صفحه اضافی
slip sheet صفحه سفیدی که بین دوصفحه چاپی دیگر قرار داده شده
slip rope مهاری که دوسرش درکشتی ومیانش بکرانه بسته باشد.....کشتی رها شود
slip ring اسلیپ رینگ
slip ring حلقه سایشی
slip regulator تنظیم کننده لغزش
slip proof مقام در برابر لغزش
slip plane سطح لغزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com