English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
social distance فاصله اجتماعی
Search result with all words
bogardus social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی
Other Matches
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
to keep one's distance دوری جستن
known distance فاصله معلوم
known distance مسافت معلوم
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
distance بعد
distance تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
to keep one's distance کناره گیری کردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
distance مسافت
distance فاصله
distance دوری
distance بعد دورکردن
distance دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
distance مسیر مسابقه
distance برد سلاح
distance vision دید دوربرد
sight distance طول دید
distance receptor گیرنده دوربرد
distance protection وسیله حفافت فاصله
distance wadding لایی
distance meter فاصله سنج
distance wadding لایی جازم
distance meter بعد سنج
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
signal distance فاصله علامتی
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
distance between centers طول دوران
distance scale مقیاسمسافت
distance line طناب تنظیم فاصله
distance man دونده استقامت
distance runner دونده استقامت
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
coherence distance فاصله همدوسی
ecological distance فاصله بوم شناختی
distance post قرارگاهمحلمسابقه
image distance عرض تصویر
internuclear distance فاصله بین هستهای
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
safe distance فاصله بی خطر
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
polar distance فاصله قطبی
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
offset distance مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
offset distance فاصله برون محوری
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
safe distance مسافت امن اطراف مین
sight distance فاصله دید
sight distance مسافت دید
f. distance or length فاصله کانونی
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
focal distance فاصله کانونی
frequency distance فاصله فرکانس
haul distance فاصله حمل
shouting distance فاصله صدا رس
distance wadding بوش داخل پوکه فشنگ
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
long-distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance دارای مسافت زیاد
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance دارای مسافت دور
distance light نورافکن
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
zenith distance فاصله ارتفاع نافر
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
supporting distance مسافت پشتیبانی
long-distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long-distance از راه دور
long-distance راه دور
distance line طناب نگهدارنده ناوها
long distance راه دور
long distance از راه دور
long distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long distance ازراه دور تلفن کردن
long distance دارای مسافت زیاد
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance دارای مسافت دور
supporting distance بردپشتیبانی سلاحها
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
skip distance خیز موج
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
center distance فاصله مرکزی
linear distance خط هوایی
air distance مسافت هوایی
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
angular distance فاصله زاویهای
bond distance طول پیوند
buffer distance حاشیه امنیت
zenith distance ارتفاع راس القدم
weaving distance طول تلاقی مسافت همبری
weaving distance طول تقاطع
time distance زمان عبور ستون
to step a distance قدم کردن
code distance فاصله رمز
distance travelled مقدارطیشده
center distance فاصله ازمرکز
training distance مسافت تمرین
unit distance با فاصله واحد
buffer distance محوطه امنیت
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
telephone modal distance مسافت مکالمه تلفنی
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
total stopping distance طول ایست کامل
stopping sight distance فاصله دید ایست
overtaking sight distance فاصله دیدپیش افتی
overtaking sight distance طول دید
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
fixed distance marking خطمقطعثابت
half-distance line خطنیمفاصله
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
economic haul distance فاصله اقتصادی حمل
hole center distance فاصله مرکز سوراخ
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
long distance line خط ارتباطی
long distance cable کابل ارتباطی
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
long distance supply تغذیه مسافت دور
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
long distance reception دریافت دور
social will اراده اجتماعی
social وابسته بجامعه
social دسته جمعی
social انسی
social جمعیت دوست
social changes تغییرات اجتماعی
social self خود اجتماعی
social اجتماعی
social گروه دوست
social معاشرتی
social تفریحی
social need نیاز اجتماعی
social relations روابط اجتماعی
social reinforcement تقویت اجتماعی
social psychology روانشناسی اجتماعی
social psychiatry روانپزشکی اجتماعی
social role نقش اجتماعی
social pressure فشار اجتماعی
social secretary رئیس دفتر
social selection انتخاب اجتماعی
social service خدمات اجتماعی
social service موسسه تعاون اجتماعی
social situation موقعیت اجتماعی
social programs برنامههای اجتماعی
social motive انگیزه اجتماعی
social outlays مخارج اجتماعی
social organization سازمان اجتماعی
social pathology اسیب شناسی اجتماعی
social peace ارامش اجتماعی
social perception ادراک اجتماعی
social phenomenon پدیده اجتماعی
social phobia جمع هراسی
social planning برنامه ریزی اجتماعی
social policy سیاست اجتماعی
social power قدرت اجتماعی
social norm هنجار اجتماعی
social neurosis روان رنجوری اجتماعی
social status پایگاه اجتماعی
social status موقعیت اجتماعی
social scientist کارشناسعلوم اجتماعی
the social evil جنده بازی
social order سازمانوساختاراجتماعی
social life زندگی اجتماعی
social drinking نوشیدندستجمعیمشروباتالکلی
social democracy عدالتاجتماعی
anti social ضد اجتماعی
social worker مددکار اجتماعی
social workers کارگزار اجتماعی
social workers همزی پایمرد
social worker همزی پایمرد
social worker کارگزار اجتماعی
social skills مهارتهایاجتماعی
social spending هزینه هایسرویسهایرفاهاجتماعی
social welfare رفاه اجتماعی
social stratification لایه بندی اجتماعی
social strcture ساخت اجتماعی
social surplus مازاد اجتماعی
social system نظام اجتماعی
social theory نظریه اجتماعی
social self-concept خودپنداری اجتماعی
social therapy درمان اجتماعی
social transmission انتقال اجتماعی
social type سنخ اجتماعی
social wealth ثروت اجتماعی
social welfare موسسه رفاه اجتماعی
social welfare تعاون عمومی وحمایت از بینوایان
social workers مددکار اجتماعی
social disease بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
social class طبقه اجتماعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com