English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
soft headed ساده لوح
Other Matches
headed نوک دار
headed رسیده
headed سردار
two headed دوسر
many headed چند سر
many headed بسیارسر
hard-headed مردمنطقی
hard-headed مردعملی
woolly headed مغشوش گیج و حواس پرت
woolly headed دارای سر پشمالو
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
scald headed کچل
white headed سفیدبخت
white headed دارای موی سفید
hard headed مردعملی
hard headed مردمنطقی
hot-headed بزنبهادر
hot-headed نابردبار
hot-headed ناشکیبا
hot-headed بیشکیب
hot-headed شتابگر
hot-headed عجول
hot-headed تندخو
hot-headed نارخوی
hot-headed آتشی مزاج
hot-headed زودخشم
long headed درازسر
long headed عیار
addle headed بیمغز
addle headed بی کله
addle headed گیج
beef headed بیف
beef headed کندذهن
fiddle headed دارای دماغه طوماری
bull headed کله شق
empty headed خشک مغز
empty headed بی مخ
addle headed کودن
gaff headed بادبان چهارضلعی نیازمند به میله
grey headed پیر
long headed زیرک
long headed سر دراز
narrow headed سر باریک
hoary headed مو سفید
hoary headed ریش سفید
hammer headed کله خشک
hammer headed دارای سری مانندسرچکش کودن
grey headed سابقه دار
grey headed موسفیدکرده
fiddle headed بشکل سرویولون
level-headed معقول
light headed سبک سر
beetle headed کودن
wrong-headed مصر
wrong-headed کجرو
empty-headed تهی مغز
big-headed آدم مغروروازخودراضی-کسیکهتصورمیکنددرموردیخیلیمطلعاست
swollen-headed مغرورانهرفتارکردن
clear-headed سرسبک
clear-headed هوشیار
clear headed سرسبک
clear headed هوشیار
headed notepaper سربرگ
light-headed گیج حواس پرت
light-headed بی فکر
light-headed سبک سر
light headed گیج حواس پرت
light headed بی فکر
muddle headed کودن
level-headed راستبین
pig-headed کودن
fat headed احمق
fat headed کودن
wrong-headed لجباز
wrong-headed سرسخت
pig-headed کله شق
wrong-headed کلهشق
pig headed کودن
pig headed خودسر
level-headed ترازخوی
level-headed متعادل
muddle-headed کودن
wooden headed کودن
level-headed معقولانه
wooden-headed کودن
pig headed کله شق
pig-headed خودسر
square-headed tip سرچهاگوش
cross-headed tip سرچهارگوش
Swollen – headed . Conceited . کله پرباد
Obstinate . pig – headed. کله شق
Empty headed Blockhead . کله پوک
white headed cabbage کلم پیچ
A frivolous person . Light – headed. آدم سبک ( جلف ؟سبکسر )
He is absent- minded . He is muddle - headed . He is thick. گیج است [حواسش پرت است]
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
it is too soft پر نرم است
soft <adj.> لطیف
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft <adj.> نرم
soft to the f. نرم
soft <adj.> ملایم
soft لطیف
soft متن روی صفحه
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft نیمبند
soft گوارا
soft عسلی
soft مهربان نازک
soft ملایم
soft سبک شیرین
soft نرم
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft ضعیف
soft نیم بند
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft soap چاپلوسی
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft wood چوب نرم
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft drink نوشابه
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft-soap چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی
soft water اب خوشگوار
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft x rays پرتوایکس نرم
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft money پول ضعیف
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft drinks نوشابه
soft drinks شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft hearted نرم دل
soft hearted نازک دل
soft palates شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palate کام گوشتی
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft loans وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft-hearted نازک دل
soft target هدفبدوندفاع
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken معتدل
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft pastel پاستلخشک
soft ray بالهنرم
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft spoken معتدل
soft-hearted نرم دل
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft loan وام اسان
fail soft تخریب تدریجی
soft copy نسخه غیر ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft font فونت استقراری
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft hyphen خط تیره شرطی
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft iron اهن نرم
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com