English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
soft iron اهن نرم
Search result with all words
soft iron sphere گوی قطبنما
Other Matches
soft نرم
soft متن روی صفحه
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft ضعیف
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft to the f. نرم
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft نیمبند
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft <adj.> نرم
soft لطیف
soft سبک شیرین
soft ملایم
soft مهربان نازک
soft عسلی
it is too soft پر نرم است
soft نیم بند
soft گوارا
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft copy نسخه غیر ملموس
soft tube لامپ نرم
soft shell نرم پوسته
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft base باز نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft anneal گداختن نرم
soft acid اسید نرم
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
it is a soft snap کاری ندارد
soft drink نوشابه
fail soft تخریب تدریجی
fail soft تخریب
fail soft با خرابی تدریجی
soft bill مرغ مگس خوار
soft boiled نیم بند حساس
soft boiled احساساتی
soft goods کالاهای بی دوام
soft font فونت استقراری
soft font فونت نرم
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft eye چشمی ساده
soft error خطای ملموس
soft copy نسخه غیر چاپی
soft coal ذغال سنگ چاق
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft boiled دل رحیم
fail soft با خرابی ملایم
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft drinks شربت
soft drinks نوشابه
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drink شربت
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft x rays پرتوایکس نرم
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft wood چوب نرم
soft water اب خوشگوار
soft water اب سبک
soft water اب شیرین
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft pastel پاستلخشک
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft target هدفبدوندفاع
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft option انتخابآسانترینراه
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft ray بالهنرم
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft sand شکرسنگ
soft roe تخم ماهی نر
soft radiation تابش نرم
soft money پول ضعیف
soft market بازار با تقاضای خوب
soft lead سرب نرم
soft landing فرود نرم
soft laid نرم تابیده
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft shell دارای عقیده معتدل
soft technology تکنولوژی نرم
soft start راه اندازی نرم
soft start اغاز نرم
soft spot ناحیه نشست
soft spot شولات
soft solder لحیم قلع
soft skin پوسته نرم
soft shoulder شانه هموار
soft shelled نرم پوسته
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft hyphen خط تیره شرطی
soft soap چاپلوسی
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft spoken معتدل
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soaped چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-hearted نرم دل
soft-hearted نازک دل
soft headed ساده لوح
soft-spoken معتدل
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft hearted نرم دل
soft hearted نازک دل
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft loans وام بدون دردسر
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft palate کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft loans وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loan وام اسان
soft palates شراع الحنک
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
soft page break قطع صفحه
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
soft sectored disk دیسک خام
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
soft carriage return خط فاصله خالی
soft missile base سکوی بی حفاظ
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
soft shell clam صدفپوستنازک
the soft side of the coat isin انروی نیم تنه که نرم است تواست
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
soft drawn copper wire سیم مسی نرم
iron اتوزدن
iron out <idiom> روی چیزی کار کردن
no. 6 iron آهنشماره6
iron Fe :symb
non-iron لباسیکهنیازبهاتوکشیندارد
An iron wI'll. اراده آهنین
iron اهن
iron اطو
iron چوب سرباریک اهنی مثل چوب شماره 21 گلف
it is mostly iron بیشتر
iron اتو کردن
iron اتو
it is mostly iron اهن است
do not iron اتونکشید
no. 3 iron آهنشماره3
no. 4 iron آهنشماره4
no. 5 iron آهنشماره5
May I have an iron? ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
no. 7 iron آهنشماره7
no. 8 iron آهنشماره8
no. 9 iron آهنشماره9
an iron اتو
will of iron <idiom> اراده آهنین داشتن
iron اهن پوش کردن
firing iron داغ اهن
back iron بن فشار
angle iron اهن نبشی
bog iron اهن خلاش
an iron nail میخ اهن
brand iron داغ اهن
an iron nail میخ اهنی
shooting iron اسلحه گرم
marking iron داغ اهن
smoothing iron اطو
short iron چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com