English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
soft water اب شیرین
soft water اب سبک
soft water اب خوشگوار
Other Matches
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft عسلی
soft to the f. نرم
soft سبک شیرین
soft گوارا
soft مهربان نازک
soft ملایم
soft لطیف
soft نرم
soft نیم بند
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> لطیف
soft <adj.> نرم
soft نیمبند
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
it is too soft پر نرم است
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft متن روی صفحه
soft ضعیف
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft توپ کم جان
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft shelled نرم پوسته
soft shoulder شانه هموار
soft skin پوسته نرم
soft shelled دارای پوسته تردوشکننده
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
soft shell نرم پوسته
soft shell حلزون دارای صدف نرم
soft shell دارای عقیده معتدل
soft shell دارای پوسته ترد وشکننده
soft sectored بخش شده غیر ملموس
soft solder لحیم قلع
soft spot شولات
soft x rays پرتو ایکس کم نفوذ
soft x rays پرتوایکس نرم
soft wood چوب نرم
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
soft valve شیر ترمویونیکی که مقداری هوا به داخل ان نشت کرده است
soft tooling ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft technology تکنولوژی نرم
soft start راه اندازی نرم
soft start اغاز نرم
soft spot ناحیه نشست
soft bill مرغ مگس خوار
She has a soft voice صدای نرمی دارد
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft drink نوشابه
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks نوشابه
soft drinks شربت
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
soft copy نسخه غیر ملموس
soft boiled دل رحیم
soft boiled احساساتی
soft boiled نیم بند حساس
soft tube لامپ نرم
soft sand شکرسنگ
fail soft تخریب تدریجی
fail soft تخریب
fail soft با خرابی تدریجی
fail soft با خرابی ملایم
soft acid اسید نرم
soft anneal گداختن نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft base باز نرم
soft bill پرنده منقار نازک حشره خوار
soft copy نسخه غیر چاپی
soft error خطای ملموس
soft landing فرود نرم
soft lead سرب نرم
soft market بازار با تقاضای خوب
soft money پول ضعیف
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft option انتخابآسانترینراه
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft target هدفبدوندفاع
soft radiation تابش نرم
soft return فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
soft laid نرم تابیده
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft iron اهن نرم
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft font فونت استقراری
soft pastel پاستلخشک
soft ray بالهنرم
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
it is a soft snap کاری ندارد
soft hyphen خط تیره شرطی
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft roe تخم ماهی نر
soft headed ساده لوح
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken معتدل
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft spoken معتدل
soft-hearted نرم دل
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft loans وام بدون دردسر
soft palate کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft palates کام گوشتی
soft palates شراع الحنک
soft hearted نازک دل
soft-hearted نازک دل
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft hearted نرم دل
soft-soaped چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft missile base سکوی بدون حفاظ پرتاب موشک
soft missile base سکوی بی حفاظ
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
soft cell boundaries محدوده ازاد سل
soft iron sphere گوی قطبنما
soft carriage return خط فاصله خالی
soft-drink dispenser جایگاهنوشیدنیسبک
soft shell clam صدفپوستنازک
soft clip area محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
velvet feels soft مخمل به لامسه نرم است
soft vane meter سنجه پره مغناطیسی
soft page break قطع صفحه
soft sectored disk دیسک خام
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
this ground rides soft این زمین برای سواری نرم است
soft drawn copper wire سیم مسی نرم
With soft words one may persuade a serpent out of . <proverb> با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
the soft side of the coat isin انروی نیم تنه که نرم است تواست
first water درجه اول
mean water میان اب
f.water عرق رازیانه
of the first water بهترین
to water آب ریختن
to water something آب دادن [گیاه]
first water بالاترین مقام
water course حق المجری
water way ابراهه
water way مسیل
water still دستگاه تقطیر اب
on the water در کشتی
water course حق الشرب
water course مجرای اب
to p something with water اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water way راه ابی
above water <adj.> روی آب
above water <adj.> شناور
water اب
by water از راه دریا
water down <idiom> ضعیف شدن
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
She let the water out . آب را ول کرد
by water با کشتی
by water از راه رودخانه
water آب
to water آب دادن
water پیشاب
water اب دادن
water مایع
water ابگونه
water dog شناگر ماهر
water dog سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver مقنی
water glass لیوان اب
water fast رنگ نرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com